هدى صابر
منبع: ماهنامه ایران فردا، شماره ۵۸، مهر ۱۳۷۸
"بنام پروردگار شهيدان"
آشنايان ره عشق در اين بحر عميق
غرقهگشتند و نگشتند به آب آلوده
در نگاهى سيار به صفحه فراخ تاريخ چنين مىتوان دريافت كه در ميان نسلهايى كه يكى از پى ديگرى به عرصه "زنده"گى گام مىنهند، هستند نورسيدگانى كه داوطلبانه و مسئولانه در عين آرامى و بىادعايى، پشت و شانه براى حمل بارهاى گران در ميان مىگذارند. در تاريخ يك سده اخير ميهن ما سه نسل چنين خصلتى بروز دادهاند:
فرزندان برخاسته از مشروطه، جوانان پندآموخته از فراز مبارزاتى سالهاى ۳۹-۴۲ و بچههاى انقلاب.
به هر قلمرو اعم از ادب، هنر، سياست، تفكر، ورزش و... كه سركشى كنيم بانيان و ساماندهندگان و صاحبان سبك و روش را متعلق به نسل اول مىيابيم، به عمق دهندگان به روشها و ارتقابخشندگان به تفكر و سازمان و ترسيمكنندگان چشم اندازهاى پرشور و بنبست شكنان در نسل دوم برمىخوريم و با شور در سرها و پيش برندگان و ميثاق داران در نسل سوم مواجه مىشويم.
نسل سومىها يا بچههاى انقلاب كه متأثر از آموزههاى ايدئولوژيك و مضمون پردازيهاى معلم يادآور، عمق ايمانى و سازمان يافتگى و طراحيهاى استراتژيك و جانفشانيهاى مجاهدين اول، رهيافتهاى قرآنى نگارنده پرتو و مقابله يك مرجع شيعه با استبداد سلطنتى به يك چهارچوب زيست تاريخى رسيده و در عين جوانى از نوعى منش و اخلاق مبارزاتى برخوردار شده بودند با ويژگيهايى چون ساده زيستى، كممصرفى، رويارويى برادرانه، جسارت، رزمندگى و امكان آفرينى هم در خلاء و شرايط وانفساى پس از ضربه ۵۴، هم در جريان انقلاب، هم در سامانبخشىهاى پس از انقلاب و هم در جنگ زير"بار دوران" رفتند و از جوهر وجود "مايه" گذاشتند.
در پى حمله عراق به خاك ايران در ۳۱ شهريورماه ۵۹ بسيارى از برگزيدگان نسل سوم ازميان طيفهاى مختلف فكرى كه نه به ميز چسب شده بودند نه به مقام منگه و نه با قدرت هم آغوش، درون جوش و خود محرك گام به عرصه دفاع نهادند. اين طيف از مردان گرچه در مدارهاى قبلى نيزدر حد سن و سال خويش آزمون پس داده بودند اما در مدار نو به عرصه "ابتلاء" رسيدند. در مرحلهاى كه جمله سردار سربلند "سرزمين بلا" و يوم عاشورا و پيشواى تاريخى نسل رزمنده قبل و پس از انقلاب كه: "فاذا محصّوا بالبلاء قل الدّيانون" در گوش زنگ مىزد.
با آغاز جنگ مردانى چون محمد بنكدار، حسين ناجيان، حميد و حسين باكرى، حسين خرازى و... ميدان نوينى در برابر خود گشوده ديدند. سلسله مردان صاحب "حال و احوال" كه بخشى از "دل"شان "دريا" و بخش ديگر "خلوت"كده بود. مردانى كه بىاعتنا به غوغاى قدرت و سهم خواهى از انقلاب به سامان بخشى، سازماندهى، آموزش، طراحى و پيشبرندگى مىانديشيدند در مدار ابتلاء، جان و جوهر را به عنوان يگانه سرمايه حيات وانهادند و سبُك و غزال گونه با هستى وداع گفتند. سنگينى وداع در گرماگرم و هنگامه آن دوران آن گونه كه بايد حس نشد: سوز سينهاى و تشييعى و به خاك سپاردنى و داغى بر دل نزديكان. اينك در شرايط بس "كوير"ى و در پلكان واپسينِ افت اخلاق و منش، سنگينى وداع آن روز لمس شدنى و جاى خالى مردان آنچنانى بس هويدا و پر ناشدنى است. مردانى كه اگر بودند هم توان اداره يك شهر و هم قوت حراست از حريم ارزشها را براحتى دارا بودند. مردانى كه اگر بودند با استعانت با جوهر خويش در مقابل سركوب و قبضه كامل قدرت قد علم كرده و از روند تحول حمايت مىنمودند.
مردانى كه بىترديد با چفيه برگردنهاى سركوبگر امروزى كه نه سن و سالشان و نه مرامشان به آن دوران و آن گُردان قد نمىدهد، در جوهر تفاوت داشتند. هنوز هستند تك افتادگانى در قيد حيات كه از سالهاى حضور در جنگ براى خود كسوت ندوختهاند و برخوان بىپايان ننشستهاند. در سالهايى كه پشت سر نهادهايم مقدم بر تقدير از سرداران والامقام و بىاعتنا به مدح كلام، استفاده سياستبازانه از رزم و خونشان رايج بوده است. ياد مردانى كه برتر از اين جناح و آن جناح به تماميت جامعه تعلق داشته و دارند، پاسداشتنى است.
چه مردان سبزى از آتش گذشتند
چه مردان سبزى در آتش نفس تازه كردند
چه مردان سبزى به دريا رسيدند