منبع: روزنامه شرق - لیلا ابراهیمیان
جمعه، قطعه ۱۰۰ بهشتزهرا. مراسم چهارمین سالگرد درگذشت هدی صابر با حضور تعدادی از شاگردان سابق او در حسینیه ارشاد، فعالان سیاسی و تعدادی از فعالان مدنی و اجتماعی برگزار شد. باز هم مراسمی ساده با حضور چهرههایی آشنا، ایستاده در زیر آفتاب سوزان، بدون هیچ پناهگاهی در زیر سایه. مهمانهایی چون احسان شریعتی، حسین شاهحسینی، لطفالله میثمی، تقی شامخی، زهره و دره سحابی، سارا و سوسن شریعتی، حمد ملکی، محمود عمرانی، حامد سحابی، محمد محمدیاردهالی، پیمان، مینو مرتاضی، فخرالسادات محتشمیپور و دیگران. اینبار میخواهند «منش در کار هدی صابر» را بررسی کنند و برای همین امیرخسرو دلیرثانی و رضا طیرانی درباره هدی میگویند و ندا شمس و محمد رضایی از همکاران و همراهان او در «طرح زاهدان» و دیگر روزهای دوستی از منش او. هرکدام به بیانی از جدیت هدی در کار میگویند و نگاهش به انسان و توسعه. میگویند او از نسل آدمهای نادری است که تکلیفشان با خود معلوم است و با دیگران نیز.
دغدغهدار توسعه
انقلاب که شد جوانی ۲۰ ساله بود، در تب انقلاب و آرمانخواهی. هدی رضازاده صابر (بیست و چهار اسفند ۱۳۳۷) پژوهشگر، روزنامهنگار، دانشآموخته اقتصاد در دانشگاه علامه طباطبایی و فعال سیاسی و مدنی که نخستین تجربه اشتغال و پژوهش خود را در اواخر سال ۱۳۵۸ با استخدام در گروه پژوهش اقتصاد صداوسیما شروع میکند؛ دوره جدی پژوهش با دغدغه توسعه. بعدها که این همکاری به دلایل فعالیتهای سیاسی او قطع میشود، دوستیاش در میان پژوهشگران، تهیهکنندگان و کارگردانها ادامه پیدا میکند. اما دغدغهاش درباره توسعه کمرنگ نمیشود و امروز، همان همکاران در ردیف ۱۴۵ قطعه ۱۰۰، به احترام دوست سابق، کلاه از سر برداشتهاند. میگویند همان زمان بود که فعالیتهای جدی سیاسی هدی آغاز میشود و تا پایان ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ ادامه پیدا کرده و امروز نیز یادش روان است. بعدها هدی در سازمان برنامه و بودجه به همراه مهندس سحابی و دکتر ستاریفر کارهای پژوهشی در حوزه توسعه را دنبال میکند و خود درباره آسیبهای اجتماعی، نهادهای اجتماعی، جنبش دانشجویی و ورزش پهلوانی پژوهش میکند. بعد از سال ۱۳۷۶ هدی با مؤسسه عالی پژوهش که متعلق به سازمان تأمین اجتماعی بود، همکاری میکند. اگرچه عشقی هم به تاریخ دارد. کتابهای «روزشمار انقلاب»، «سه همپیمان عشق»، «میراث پهلوانی»، «دو سال آخر: رفرم تا انقلاب» و «تحولات صنعت نفت در ایران» را تألیف میکند. او ارادت عجیبی هم به دکتر محمد مصدق داشت. میخواست فیلم مستند «مصدق از نگاهی دیگر: دریچهای بر منش، روش و بینش» را در زمان حیاتش اکران کند، اما روزگار در بازی دیگری بود و فیلم مستند هدی صابر در خرداد چهارسال بعد از خود، قرار است در دانشکده محل تحصیلش اکران شود.
۲روش و یک هدف
توجه به حاشیهنشینها در مصدر اندیشهاش بود. جملهای دارد معروف، به نقل از صمد بهرنگی: «من نمیخواهم مانند خورشید همهجا را روشن کنم، من میخواهم مانند کرم شبتابی، پیرامون خود را روشن کنم...» او با همین دغدغه کارگاههای آموزشی و توانمندسازی برگزار میکند و شاگردانی از تمام نقاط ایران بهویژه در خرمشهر، آبادان و زاهدان داشت.
امروز «ندا شمس»، دانشجوی جوان اقتصاد و همکار هدی در مناطق محروم، از شیوه تدریس و توجه استادش میگوید و اهمیت زمان را در روش و منش هدی در کار، یادآور میشود. میگوید «روزهای اول بسیار سخت بود همکاری، و در روزهای آخر دلکندن از کار سختتر». امروز همان شاگردان سابق، ۶۰ نفری هستند که «طرح کارآفرینی برای مناطق حاشیهنشین زاهدان» را دنبال میکنند و در مسیر زاهدان در حرکتاند برای ادامه منشی برخاسته از روح ایمان.
و اما ۴ سال بعد
ساعت که به ۱۱ نزدیک میشود، بهشتزهرا شلوغ میشود و سر قبر هدی شلوغتر، بهدلیل حضور جمع شاگردان سابقش در حسینیه ارشاد در کلاسهای قرآن (باب بگشا) و سلسله نشستهای «هشت فراز، هزار نیاز». کلاسهایی که در آن صابر درسگفتارهایی چون «گذری بر سیر تحول هویتی انجمنهای اسلامی»، «جنبش دانشجویی» و... تدریس می کرد. کلاسهای بحث و زندگیای که او در آنها همیشه به دو مقوله «احساس مسئولیت نسبت به پیرامون» و «منش و سلوک و اخلاق سیاسی» تأکید داشت و هرگز بحث سیاسی، رفتار و منش سیاسی و فعالیت اجتماعی او از اخلاق جدا نبود. پرتو آفتاب با مهمانها مهربانتر میشود و مراسم با قرائت دستهجمعی حمد و اخلاص به پایان میرسد با یادی دوباره از هدی، هاله و عزتالله سحابی، سه همپیمان شبیه به هم. بهگفته دکتر علی شریعتی: «دوست داشتن اگر به اخلاص رسیده باشد، دوست را به دوست همانند میکنند». چهارمین یادنامه مراسم هدی در میان حاضران دستبهدست میشود با بخشی از سخنرانی منتشرنشدهاش در سالگرد دکتر محمد مصدق: «بهنام پروردگار بیخست بس بزرگوار در آستانبهار، چند متر آن سوتر، در اتاق کنار همقوارهای نهفته است. استخواندار، میاندار مردی آرمیده است. اتاقی که من نیز از درگاهیاش رو به سوی شما دارم، از موسپید پر است. موهایی که در آسیا سپید نشده است. موسپید و مصدقدیده و من، کوچک، بیقواره و مصدقندیده. مصدق ندیدهام، مصدق شنیدهام، مصدق خواندهام و در ذهن، خاصه در وانفسا، سالها با مصدق زیستهام، نه در موضع سخنران، نه از موضع جهاندیدگان، از منظر دغدغهداران و باورداران نسبت به مصدق ماندگار...».