مجتبی نجفی
وبسایت ملی مذهبی ـ ۲۳ اسفند ۱۳۹۱
امروز سال روزتولد هدی صابر است. همان که با دیدن فقر بر چهره زخم خورده ایران ار درون منقلب می شد. همان که ظلم بر زنان این سرزمین را ظلم بر ناموس خود می پنداشت. غیرت او اجازه نمی داد در ایران مصیبت زده لحظهای آرام باشد. هدی صابر هم از بحرانها ناله می کرد و هم از امید سرشار بود. فرق او با قائلان به بن بست در ایران امیدش برای تغییر بود. صابر به جد اعتقاد داشت که از دل بحرانها می توان به تحول رسید. بر همین مبنا او تاکید می کرد باید بحرانهایمان را به رسمیت بشناسیم. به رسمیت شناختن بحرانها در نظر شهید صابر به معنای تامل در سیر زندگی فردی و اجتماعی برای برساختن راهی جدید بود. شهید صابر اعتقاد داشت تحول را همانها به وجود می آورند که کم و بیش در بحرانها غوطه ور شده اند. او به معنای واقعی نیرویی اراده گرا بود که بعضی نقدها به وی در نظر نگرفتن تاثیر ساختارها بر افراد بود. بر مبنای همین اراده گرایی بود که اعتقاد داشت الگوهای ملی و مذهبی ما، همانها بوده اند که با دست خالی امکانات بزرگ خلق کرده اند. در نظر او بیکس و کارتر ازهمه ابراهیم بوده همان که بنیانگذار نهضتی توحیدی در جهان شد.
شهید صابر حنیف نژاد را دوست می داشت چرا که اراده راه اندازی تشکیلاتی بزرگ را داشت. حنیف و یارانش در نظر شهید صابر نمادهای اراده هایی بودند که با نیرو و ایمان خود ساختار و تشکیلات به وجود آوردند. صابر برمبنای همین نگاه اراده گرایانهاش از مصدق، تختی، سحابی و …تجلیل می کرد.
شهید صابر اراده گرا بود و اعتقاد داشت انسان به واسطه انسان بودنش می تواند در ردیف قهرمانانی بزرگ چون مصدق و حنیف هم قرار بگیرد. شاید همین نگاه او بود که نقد برخی از دوستانش را برانگیخته بود که نگاه صابر غیر واقعی است به همین دلیل شهید صابر را به خاطر نگاه آسمانی و فرا طبیعی به انسانها نقد می کردند.
شهید صابر در میان ملی -مذهبیها به معنای واقعی سوسیالیست بود چون نگاه او همیشه به بحران زدهها بود. او خود را در برابر این مصیبت زدهها که برخی از آنها قربانی ساختار اقتصادی و سیاسی کشور شده اند همیشه مسئول می دانست. شاید مهمترین گزاره در اندیشه و رفتار شهید صابر مبارزه با حاشیه نشینی بود. چون به اعتقاد او تا حاشیه است دموکراسی ناقص است، تا فقر و بحران است عوام فریبی و فریب مردم رونق دارد. به همین خاطر او نگاه اجتماعی به سیاست را برگزیده بود. نگاهی که برآمده از شکست اصلاح طلبان و ضربه سخت امنیتی به شورای فعالان ملی –مذهبی سالهای ۸۰ بود. او اعتقاد به روشهای کلاسیک را از دست داده بود و به همین خاطر تلاش می کرد میان دو گزاره آموزش و فعالیت اجتماعی مستمر پیوند برقرار کند و محور تعامل با شاگردان خود را بر مبنای این دو گزاره تعیین کرده بود.
بر اساس این سیاست بود که آموزش تاریخ و تفسیر قرآن در کنار بازدید از سازمانهای غیر دولتی فعال در مبارزه با آسیبهای اجتماعی در دستور کار قرار می گرفت. شهید صابر به جد اعتقاد داشت بدون حضور در لایههای اجتماعی و بدون شناخت نیروهای موثر جامعه فعل سیاسی در جامعه بدون ساختار ایران صرفا به یک نمایش تبدیل خواهد شد. بر اساس این گزاره بود که وی همیشه شاگردانش را به مشاهده در امر اجتماعی و ارتباط فعالانه با نیروهای موثر جامعه که بعضا خیلی از آنها در رسانهها حضور ندارند تشویق می کرد. نیروهایی متوسط که شهید صابر برای ارتباط با آنها سراسر تهران ودیگر شهرهای ایران را می پیمود تا با آنها ارتباط برقرار کند. البته این رویکرد وی از نظر برخی از دوستان خالی از نقد نبود چرا که آنها اعتقاد داشتند گسست از نیروهایی که در نظر صابر کلاسیک به حساب می آمدند تجربهای است که در طول تاریخ معاصر ایران بارها تکرار شده است و بر اساس این گزاره جدایی حنیف نژاد و دوستانش از نهضت آزادی ایران نقد می شود.
شهید صابر به معنای واقعی کلمه خود را در خدمت جامعه قرار داده بود. او در زمینه اقتصادی که رشته تحصیلاتیاش به حساب می آمد اطلاعات قابل توجهی داشت، به تاریخ معاصر ایران تسلط داشت، به صورت مداوم در پی شناخت نیروهای اجتماعی موثر در جامعه بود. با اینکه نسبت به فعالیتهای بسیاری از سیاسیون زندانی نقد داشت اما جدیترین فعال سیاسی بود که به خانوادههای زندانیان سیاسی سرکشی می کرد. صابر داشتههای اقتصادی و سواد خود را خرج سیستان و بلوچستان کرد تا به حذف شدههای جامعه ایران و به حاشیه رانده هایی که حتی در رسانههای منتقد نیز جایگاه شایسته و بایستهای ندارند رسیدگی کند. او در عین حال که نیروی جدی سیاسی به حساب می آمد از لحاظ آکادمیک و تخصص نیز دانش قابل توجهی داشت. به خصوص این دانش و تخصص در زمینه مسائلی مانند توسعه قابل توجه بود. او دانش ،دارایی ،وقت و توان خود را به جامعه ایران اختصاص داده بود و در این مسیر از آسایش شخصی و رفاه فردی خانوادگی هم گذشته بود.
صابر به معنای واقعی کلمه نمادی از تجمیع اضطراب و امید بود. برای تغییر محیط پیرامونش عطش داشت و در عین حال همیشه از اینکه بحرانها بر زمین مانده است اضطراب داشت.
اکنون صابر در جمع دوستان و شاگردانش نیست اما او با شهادتش و نحوه زندگیاش خود را به معیاری از اخلاص و از خود گذشتگی تبدیل کرد . او نشان داد چگونه فرد می تواند در جامعه رشد کند و در عین حال خود را در خدمت جامعه قرار دهد. پروژه صابر ناتمام ماند او قصد داشت با آموزش و فعالیت اجتماعی افراد را در وضعیتی عینی قرار دهد. او آرزو داشت شاگردانش وقت و توان خود را صرف مبارزه با بحرانهای اجتماعی کنند . به همین دلیل او که اکنون شهید شده است شاهدی بر فعالیتهای شاگردانش خواهد بود. شاید انتظار دارد که وقت ، دانش ، مال و دارایی آنها در خدمت جامعه بحران زده ایران قرار بگیرد. در تلاطم و غرق شدن در این بحران هاست که فرد خود را می سازد، پخته می شود و در عین حال جامعهاش را می سازد. یعنی نوعی رابطه دیالکتیکی میان فرد و جامعه برقرار می شود که هم از آسیبهای فردگرایی افراطی دور است و نه شخصیت فرد در جمع نابود می شود.
هدی صابر اکنون به عنوان شاهدی بر وضعیت شاگردانش انتظار دارد سازمانها و جمعهای فعال در مبارزه با آسیبهای اجتماعی تقویت شوند، مطالعه تاریخ ایران به قصد بهره گیری از درسهای آن تداوم یابد ، با خدا و کلامش برخورد فعال شود و شادیهای آدمی در کمک به دیگران و جامعه تعریف شوند.
درود بر او که زندگیاش سرشار از شرافت بود و رفتنش نیز نمایش شکوه اراده انسانی آرمانگرا، کارشناس و فعال در دریایی از بحرانها و ولولهای از امید و اضطراب.
تولدش مبارک