در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 3690

معرفی و ارزیابی اجمالی مباحث قرآنی شهید هدی صابر (باب بگشا)
منبع: یادنامه‌ی دومین سالگرد شهادت 

سلسله مباحث قرآنی شهید صابر که با عنوان ”باب بگشا“ ارائه می‌گردید، به دلیل نوآورانه بودن، گره‌گشا بودن در شرایط امروز جامعه‌ی ایران و عمق و روش پژوهشگرانه، شایستگی آن را دارد که در محافل فکری و قرآنی ایران مورد مطالعه و بررسی دقیق‌تر و جدی‌تر قرار گیرد. نوشتار پیش رو مروری است اجمالی بر سیر شکل‌گیری و روند این مباحث که با این امید عرضه می‌گردد که گامی کوچک برای شناساندن بهتر اهمیت و جایگاه این مباحث بردارد. 

 

۱. زمینه و زمانه بحث

برای اینکه بتوان به تحلیل و معرفی بهتری از مباحث ”باب بگشا“ دست یافت، ضروری است که مروری داشته باشیم بر زمینه‌های شکل‌گیری و طرح این مباحث. چنانکه می‌دانیم مباحث ”باب بگشا“ پس از دوران آزادی شهید هدی صابر از زندان دوم تدوین و ارائه شده و به نوعی محصول آخرین جمع‌بندی‌های ایشان از شرایط اجتماعی، سیاسی و فکری ایران در میانه‌ی دهه‌ی هشتاد است. سرفصل این جمع‌بندی که بعدها در مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ و ”باب بگشا“ به طور موردی و پراکنده مورد اشاره و توضیح شهید صابر قرار گرفته‌اند را می‌توان در قالب موارد زیر صورت‌بندی کرد:

  • ¨ انسداد تئوریک و بی‌دستاوردی فکری: نیاز جدی به کار ایدئولوژیک
  • ¨ تلقی کار ایدئولوژیک به مثابه کار استراتژیک در دوران انسداد تئوریک
  • ¨ مخاطره و ناکارآمدی تعریف فعالیت استراتژیک و تشکیلاتی با نسل نو
  • ¨ نیاز نسل نو به آموزش
  • ¨ نیاز به خدای حداکثری برای عبور از انسداد و بحران

 

۱. ۱. انسداد تئوریک و بی‌دستاوردی فکری: نیاز جدی به کار ایدئولوژیک

سال‌های پس از دوره‌ی هشت‌ساله‌ی اصلاحات، جامعه‌ی فکری و سیاسی ایران در نوعی خمودگی و بی‌تحرکی به سر می‌برد. گویی تمام امیدهای نیروهای سیاسی تحول‌خواه برای تغییر شرایط و وضعیت حاکم، در اثر انسدادها و بن‌بست‌های دوران اصلاحات به ناامیدی گراییده و محصول این فضا نوعی انفعال و بی‌تفاوتی در عرصه‌ی اندیشه و عمل بود. چنین فضایی تا حد زیادی هم در میان نیروهای فکری، هم در بین نیروهای سیاسی و هم در دانشگاه و نسل نو محسوس و قابل مشاهده بود. از اوایل دهه‌ی هفتاد و سپس در تمام دوران اصلاحات، جریان روشنفکری دینی با شاخصیت دکتر سروش تاثیر فکری محسوس و قابل ملاحظه‌ای در فضای فکری و دانشگاهی بر جای نهاد. مقارن با همان نخستین امواج فکری منتشرشده توسط حلقه‌ی کیان، شماری از نیروهایی که بعدها عمدتا با عنوان ”ملی ـ مذهبی“ شناخته شدند، انتقادهایی نسبت به طرح دین‌پژوهانه‌ی دکتر سروش داشتند و این انتقادها را به شکل تلویحی و گاه صریح بیان می‌کردند. دکتر سروش در آن دوران با نقد ایدئولوژی (طی مباحثی که بعدها در قالب کتاب ”فربه‌تر از ایدئولوژی“ منتشر گردید) آغاز کرد و سپس به ترویج و تحلیل آن سنخ دینداری که بعدها خود وی در بحث اصناف دین‌ورزی، دینداری تجربت‌اندیش و دینداری معرفت‌اندیش می‌نامید، پرداخت و اوایل دهه‌ی هشتاد به شارح لیبرالیسم در ایران بدل شد (سخنرانی‌های منتشرشده در کتاب اخلاق خدایان)؛ چندی بعد به تفکیک اقسامی از سکولاریسم پرداخت و ضمن نقد سکولاریسم فلسفی، سکولاریسم سیاسی را امری ضروری و مفید مطرح نمود. چنانکه اشارت رفت، پروژه‌ی فکری دکتر سروش از همان آغازین دوران طرح در قالب کیهان فرهنگی و سپس مجله‌ی کیان، مورد نقد جریان روشنفکری مذهبی بود و مرحوم مهندس سحابی به عنوان یک چهره‌ی شاخص این جریان و شخصیتی مورد علاقه و ارجاع شهید هدی صابر، در محافل فکری از جمله کسانی بود که خروجی کار دکتر سروش را رانده شدن دین به عرصه‌ی خصوصی و نوعی ذهن‌گرایی فاقد توجه لازم به عینیت تلقی می‌کرد.

پروژه‌ی فکری دکتر سروش که از دوره‌ی پس از جنگ و آغاز دهه‌ی هفتاد کلید خورده بود، در دوره‌ی اصلاحات جهت‌گیری سیاسی یافت و بسیاری از شاگردان و نیروهای سیاسی متاثر از کار وی در قالب احزاب و نیروهای سیاسی نظیر جبهه‌ی مشارکت، انجمن‌های اسلامی و مطبوعات و روزنامه‌هایی که جناح راست به کنایه، روزنامه‌های زنجیره‌ای می‌خواند (جامعه، توس، عصر آزادگان، نشاط، صبح امروز، مشارکت، نوروز، یاس نو و ...) به توزیع و ترویج پروژه‌ی فکری‌ای پرداختند که به درست یا غلط، به دکتر سروش و حلقه‌ی کیان نسبت داده می‌شد. همین امر سبب شد خواسته و ناخواسته، شکست و خمودگی حاصل از دوران اصلاحات نیز به مجموعه دستاوردهای فکری دکتر سروش و جریان روشنفکری دینی نسبت داده شود. هرچند که نمی‌توان پروژه‌ی فکری روشنفکری دینی را علت تامه‌ی انسداد فکری و سیاسی دوران پس از اصلاحات تلقی کرد، اما روشن است که اندیشه‌های تدوین و توزیع‌شده توسط روشنفکری دینی نیز در بروز آن فضا در سپهر اندیشه جامعه‌ی ایرانی در دوران پسااصلاحات، بی‌تاثیر نبود.

فارغ از اینکه علل بروز بی‌دستاوردی فکری در جامعه‌ی ایران در دهه‌ی هشتاد را چگونه مورد ارزیابی قرار دهیم، واقعیت انکارناپذیری که در آن دوران مشهود بود، عدم اهتمام نیروهای فکری به ارائه‌ی دستاوردهای جدید تئوریک و بی‌انگیزگی و بی‌میلی نسل نو به آموختن و ساختن و کنشگری می‌باشد. اگر به این فضای رخوت فکری، تنزل و افت اخلاق و منش مبارزاتی را نیز بیفزاییم، تا حد زیادی دغدغه‌های آغازین شهید صابر برای طرح و تدوین مباحث ”باب بگشا“ روشن می‌شود. باب‌بگشا با شناخت بحران آغاز می‌شد و سپس در پی ارائه‌ی مبنایی فکری ـ ایدئولوژیک برای خرج از بحران حاکم در جامعه و مناسبات افراد آن بود.

 

۱. ۲. تلقی کار ایدئولوژیک به مثابه کار استراتژیک در دوران انسداد تئوریک

دومین نکته در فهم زمینه و زمانه‌ی مباحث ”باب بگشا“، توجه به این گزاره‌ی کلیدی است که در دوران انسداد تئوریک و بی‌دستاوردی فکری، کار ایدئولوژیک و تئوریک، جنبه‌ی راهبردی و حیاتی پیدا می‌کند. چنانکه می‌دانیم یکی از انتقادات افرادی نظیر مرحوم مهندس سحابی و شهید هدی صابر به روشنفکری ایرانی، باقی ماندن این جریان در عرصه‌ی نظر و تولید اندیشه و عدم اهتمام نسبت به فعالیت راهبردی، نهادسازی و کنشگری عملی است. اما این نقد به معنای تعطیل کار فکری و افتادن در دام پراتیک محض نیز نمی‌باشد. باید میان اندیشه و عمل اجتماعی نوعی توازن و همسازی وجود داشته باشد؛ نادیده گرفتن هر یک از دو وجه به بروز آسیب می‌انجامد. اما علاوه بر این نکته‌ی کلی، باید به این مساله اشاره کرد که در دورانی که مبنای تئوریک و بستر نظری لازم برای ساختن یا گزینش استراتژی و تحلیل وضعیت جامعه و نیروها و توضیح چرایی روندها وجود ندارد، فراهم آوردن این مبنای نظری ـ که مرادف با همان کار ایدئولوژیک می‌باشد ـ خود، به یک ضرورت استراتژیک (به معنای عام آن، یعنی حیاتی و سرنوشت‌ساز) بدل می‌شود. در چارچوب چنین تاکیدی است که اهتمام شهید صابر به مباحث قرآنی و تاریخی که سویه‌ی ایدئولوژیک آنها غالب است، را می‌توان توضیح داد. در واقع، فراتر از توضیح، باید توجه کرد که این تلقی، به شکلی آگاهانه در مقدمه‌ی مباحث ”باب بگشا“، از سوی شهید صابر طرح و مورد تاکید قرار گرفته است. بدین ترتیب، دومین ضرورت دورانی در آغازیدن مباحث ”باب بگشا“ توسط شهید صابر، حیاتی بودن فراهم آوردن مبنایی نظری برای تحول در افراد و جامعه بود.

 

۱. ۳. مخاطره و ناکارآمدی تعریف فعالیت استراتژیک و تشکیلاتی با نسل نو

سومین نکته در سوق یافتن شهید صابر به لزوم آغاز آموزش‌های تاریخ و قرآن (هشت فراز و ”باب بگشا“)، چالش‌های تعریف فعالیت مشترک تشکیلاتی و استراتژیک با نسل نو و جایگزین کردن این فعالیت‌ها با تولید فکری مشترک بود. برای توضیح این نکته باید به شرایطی که به دستگیری و زندان دوم شهید صابر انجامید به اختصار عطف نظر کرد. در سال ۱۳۸۲ شهید صابر به همراه چند تن دیگر از همفکران و دانشجویانی که با آنها فعالیت‌های فکری و تشکیلاتی مشترکی داشتند، دستگیر می‌شود و این بازداشت تا آغازین روزهای تابستان ۱۳۸۴ ادامه می‌یابد و شرایط سخت و طاقت‌فرسایی برای هدی صابر (نه فقط به لحاظ فشار فردی بر ایشان، بلکه به لحاظ تحت فشار قرار گرفتن شمار دیگری از همراهان جوان) در این مدت رقم می‌خورد. شماری از دانشجویانی که با هدی صابر در قالب یک نگو مشغول فعالیت بودند نیز طی این روند بازداشت شده و به شدت تحت فشار قرار می‌گیرند تا به سناریوی نیروهای دستگیرکننده مبنی بر نقش این گروه در بروز ناآرامی در دانشگاه‌های کشور در اواخر بهار ۱۳۸۲ اعتراف کنند و این فشارها تا حد کمی نیز کارگر می‌افتد و تنی چند از جوانان همراه را به نوشتن نامه‌هایی تحت فشار وامی‌دارد. شهید صابر پس از پایان این دوره، به این قاعده‌ی کلیدی رسید که در شرایطی که فشار امنیتی مانع از هرگونه تشکل‌یابی و کار استراتژیک می‌گردد و ممکن است هزینه‌های سنگینی نظیر آنچه رخ داد را در پی داشته باشد، توان اجتماعی نسل نو ایجاب می‌کند که فعالیت مشترک با این نسل مقدمتاً، در مدار فکری و تئوریک باشد نه در مدار استراتژیک و تشکیلاتی. مدل اداره‌ی جلسات ”باب بگشا“ که در آن نیمی از زمان جلسه در اختیار نسل نو برای ارائه‌ی مباحث قرار می‌گرفت، موید این نکته است که شهید صابر به مباحث ”باب بگشا“، به عنوان فضایی برای مشارکت، همفکری و فعالیت مشترک با نسل نو نگاه می‌کرد و نه سخنرانی یا آموزش کلاسیک. و البته در ضمن این امر، بر باقی ماندن مباحث در مدار ایدئولوژیک تا زمان مقتضی تاکید می‌شد. 

 

۱. ۴. نیاز نسل نو به آموزش

به عنوان نکته‌ای تکمیلی در توضیح محور قبلی به عنوان زمینه‌های شکل‌گیری مباحث ”باب بگشا“، باید به تاکید پررنگ شهید صابر بر مساله‌ی ”آموزش نسل نو“ در دوران پس از سال ۱۳۸۴ اشاره کرد. در توضیح این نکته، عطف نظر به سخنرانی ”رفیق رهگشا“ی شهید صابر مفید و روشنگر است. این سخنرانی یکی از درخشان‌ترین خطابه‌های ایرادشده توسط معلم شهید در دوران پس از زندان دوم است که در واقع اعلام آغاز مرحله‌ای جدید در حیات فکری، توسط ایشان می‌باشد. ”رفیق رهگشا“ در سالگرد درگذشت مرحوم آیت‌الله طالقانی (شهریور ۱۳۸۵) در حسینیه‌ی ارشاد ایراد گردید و علاوه بر آنکه لحنی حماسی و قاطعانه برای رقم زدن یک آغاز داشت، و در کنار نکته‌سنجی‌های متعدد و شرایط‌شناسی اجمالی، حاوی یک تاکید محورین بود: ”نسل نو با فقدان آموزش‌های دوران‌ساز و تلنگرزن و سپهرآفرین مواجه است“. این فقدان آموزش‌های مسئولانه، به بروز بحران و نابسامانی بینشی و منشی در نسل نو انجامیده و آسیب‌های زیادی برای دانشگاه و جامعه در پی داشته است. در این سخنرانی اشاره‌ی شهید صابر به نواقص و مشکلات آموزه‌های جریان روشنفکری دینی در دوره‌ی اصلاحات صراحت و بیان عمومی ویژه‌ای دارد؛ اما نکته‌ی محوری، لزوم تجهیز نسل نو به آموزش‌هایی از جنس کار طالقانی است. از چند ماه پس از ایراد این سخنرانی عمومی، شهید صابر مباحث تاریخ (”هشت فراز، هزار نیاز“) خود را آغاز کرد و مقارن با نشست‌های پایانی مباحث تاریخ در شهریور ۱۳۸۷ مباحث ”باب بگشا“ را آغاز کرد که هر دو سلسله نشست مذکور را می‌توان تلاش عملی شهید صابر برای جامه‌ی عمل پوشاندن به نکته‌ی محوری سخنرانی ”رفیق رهگشا“ در مدار و در حد توان شخص ایشان تلقی کرد.

 

۱. ۵. نیاز ویژه به خدای حداکثری برای عبور از انسداد و بحران

آخرین نکته در خلق زمینه‌ی طرح مباحث ”باب بگشا“ یک تاکید محوری دیگر از شهید صابر بود که در مقاطع مختلف بیان شده است: نیاز ویژه به خدای حداکثری برای عبور از بحران. خدای حداکثری، در مقابل تلقی حداقلی از خدا و محدود کردن مدار دین به چیزی کمتر از ظرفیت‌ها و جایگاه آن است. حداقلی شدن نقش خدا، اتفاقی بود که به زعم شهید صابر به عنوان خروجی پروژه‌ی فکری روشنفکری دینی در دهه‌ی هفتاد، تسری یافت. ”دین اقلی و دین اکثری“ عنوان یکی از سخنرانی‌های دکتر سروش به عنوان شاخص جریان روشنفکری دینی بود که در کنار سخنرانی دیگری با عنوان ”ذاتی و عرضی در ادیان“ در کتاب ”بسط تجربه‌ی نبوی“ ایشان منتشر شد. اصل سخن دکتر سروش در این مباحث این بود که بارهای اضافی باید از دوش دین برداشته شود و دین متکفل و عهده‌دار همان امری شود که برای آن آمده، یعنی ارشاد و هدایت مردم برای اهداف الهی و آباد کردن آخرت افراد نه لزوما دنیای آنان. بحث دکتر سروش هر چه بود، نتیجه‌ی بلافصلی که در فضای فکری و به ویژه در دانشگاه‌ها از این مباحث پدیدار شد، راندن خدا و مذهب به سه‌کنج مناسبات فردی و جایگزین کردن اخلاق و مبانی رفتاری ”مدنی“ به جای اخلاق و سلوک فردی و مبارزاتی برگرفته از متن دین بود. شهید صابر در ادامه‌ی رویکرد استادش مرحوم مهندس سحابی، بر حداقلی کردن نقش خدا و دین در زندگی اجتماعی نقد داشت و فعالانه برای ارائه‌ی جایگزینی در مقابل این رویکرد و جهت‌گیری فکری جریان روشنفکری دینی می‌کوشید.

به باور صابر، در شرایط بن‌بست و بحران فکری و اجتماعی دهه‌ی هشتاد در جامعه‌ی ایران، تنها به مدد خدای حداکثری ـ خدا با تمام داشته‌ها و کارکردهایش ـ است که می‌توان از بن‌بست خارج شد. البته در نظر شهید صابر، نیاز ویژه به خدای حداکثری در دوران انسداد، به معنای استغنای از خدای حداکثری در دوران گشودگی و فرج نیست. برخورد تاکتیکی، ابزاری، سه‌کنجی و مقطعی با خدا در هر شرایطی مذموم است و این نص صریح و تاکید چندباره‌ی خداوند در کتاب آخر است۱ که در مباحث مقدماتی ”باب بگشا“ نیز مورد تصریح شهید صابر بود. در اینجا صحبت از یک ”تاکید ویژه“ است. یعنی اگر رابطه‌ی انسان با خدا در تمامی شرایط باید از وصف استمرار و صاف‌دلانه بودن برخوردار باشد، در شرایط بحران و انسداد، تمسک به داشته‌ها و کارکردهای خدا ضرورتی صدچندان می‌یابد و این تاکید ویژه با دینامیسم و پویایی رابطه‌ی انسان با خدا مرتبط است: به نسبتی که انسان در رابطه با خدا جدی باشد و در مسیر عبودیت گام بردارد، به همان نسبت نیز خداوند انسان را محل نزول لطف و رحمت خود قرار می‌دهد؛ رحمت خدا بی‌قاعده نیست؛ درجه‌ی پرسشگری و سوال‌مندی نوع انسان است که نسبت بهره جستن او را از ظرفیت‌ها و داشته‌های خداوند مشخص می‌سازد. بنابراین معنای تاکید ویژه بر خدای حداکثری در دوران بحران این است که به مقتضای بن‌بست موجود، انسان باید رویکرد مضاعف و جدی‌تری در رابطه با خدا داشته باشد تا به همان نسبت نیز از داشته‌های خدا بهره‌مند گردد. مباحث ”باب بگشا“ نیز چیزی جز تبیین همین رابطه‌ی مستمر و همه‌گاهی میان خدا و انسان و امکان بهره‌مندی انسان از داشته‌ها و کارکردهای خدا نبود.

 

۲. چارچوب مباحث ”باب بگشا“

بر مبنای ضرورت‌های برشمرده در محور نخست، مباحث ”باب بگشا“ همزمان با آخرین نشست‌های ”هشت فراز، هزار نیاز“ در شهریور ۱۳۸۷ (مقارن با اواخر ماه رمضان) در حسینیه‌ی ارشاد آغاز شد و تا تابستان ۱۳۸۹ و دستگیری و زندان آخر شهید صابر ادامه یافت. دستگیری ناگهانی مزبور سبب ناتمام ماندن مباحث ”باب بگشا“ شد؛ اما هفتاد نشستی که در این دوره‌ی دوساله برگزار شد، حاوی سرفصل‌های زیر بود:

  • ¨ نشست‌های اول تا هفتم: پیشاتبیین (۷ نشست)
  • ¨ نشست‌های هشتم تا سیزدهم: تبیین ما: رابطه میان دو مبنا: ابراهیم (۶ نشست)
  • ¨ نشست پانزدهم: تبیین: ”باب بگشا“ با دو پیش فرض
  • ¨ نشست شانزدهم: تبیین: خدای طراح ـ مهندس
  • ¨ نشست هفدهم: تبیین: خدای خالق
  • ¨ نشست‌های هجدهم تا بیست و هفتم: تبیین: دید استراتژیک (۹ نشست)
  • ¨ نشست‌های بیست و هشتم تا سی‌ام: تبیین: نگرش روندی، سامان مرحله‌ای (۳ نشست)
  • ¨ نشست ‌های سی‌ویکم تا سی و هشتم: تبیین: دید تاریخی تحلیل تاریخی (۸ نشست)
  • ¨ نشست‌های سی و نهم تا چهل و ششم: تبیین: خدای صاحب ایده (۸ نشست)
  • ¨ نشست‌های چهل و هفتم تا پنجاهم: تبیین: خدای منبع الهام (۴ نشست)
  • ¨ نشست ‌های پنجاه‌ویکم تا شصت‌وچهارم: تبیین: خدای منشاء عشق و امید (۱۳ نشست)
  • ¨ نشست‌های شصت و پنجم تا هفتادم: تبیین: خدای منبع انرژی (۶ نشست)
  • ¨ سخنرانی‌های صاحبان دیدگاه نظری و فعالان اجتماعی (۳ نشست: چهاردهم؛ بیست و ششم؛ سی‌ام)

چهارده نشست نخست تحت عنوان پیشاتبیین، مشتمل بر دو محور عمده بود: اول، نوعی شرایط‌شناسی از وضعیت جامعه، نیروهای فکری ـ سیاسی و نسل نو در آن سال‌ها؛ دوم تحلیل زندگی و بینش و روش ابراهیم (ع) در راستای ارائه‌ی الگویی نمونه و تحققی از رابطه‌ی استراتژیک انسان با خدا و امکان تسری و برگیری قاعده از مدل رابطه‌ی ابراهیمی با خدا.

بخش دوم مباحث تحت عنوان ”تبیین“ مابقی ۵۶ نشست را به خود اختصاص داد و در واقع هر چند نشست (به فراخور اهمیت و نیاز برای باز کردن بحث) به بررسی حول یکی از ”داشته‌ها و کارکردهای خدا“ اختصاص یافت که البته آنچه در طرح کلی مدنظر شهید صابر بود، بسی بیش از هفتاد نشست بود و می‌توان تخمین زد که تا حدود دویست نشست را در بر می‌گرفت. نمودار زیرین به قلم و طراحی شهید صابر، نمایانگر عناوین ”پیشاتبیین“ و ”تبیین“ است. چنانکه ملاحظه می‌کنیم، پس از مباحث مقدماتی که مبنای تئوریک بحث و ضرورت‌ها و نیازهای رابطه می‌باشد و در همان هفت نشست آغازین ”باب بگشا“ مورد طرح قرار گرفت، به الگوی رابطه‌ی ابراهیمی می‌رسیم که در شش نشست بعدی تداوم یافت و بلافاصله پس از آن، بحث ”کارکردها، دانایی‌ها و داشته‌های خدا“ست که علاوه بر ۹ محور ارائه‌شده در مباحث حسینیه ارشاد (خدای طراح ـ مهندس، خدای خالق، دید استراتژیک، نگرش روندی، سامان مرحله‌ای، دید تاریخی تحلیل تاریخی، خدای صاحب ایده، خدای منبع الهام، خدای منشاء عشق و امید، خدای منبع انرژی)، ۸ محور دیگر را نیز در بر دارد که البته چنانکه اشاره شد، با نیمه تمام ماندن نشست‌ها در اثر دستگیری شهید صابر، امکان طرح عمومی نیافت. این ۸ محور عبارتند از: خدای حافظ، خدای هادی (هدایت‌گر)، خدای موید ـ حامی، خدا ملجاء، خدای واگذارنده، خدای منبع امکان، خدای مسئول، خدای آرمان‌دار.

چنانچه بخش ”تبیین“ که به توضیح داشته‌ها و کارآیی‌های خدا تعلق داشت، به سرانجام می‌رسید، آن گاه بخش سوم و نهایی مباحث که از سوی شهید صابر ”پساتبیین“ نام‌گذاری شده و در واقع بر توضیح ”چگونگی رابطه‌ی انسان با خدا“ و ”خروجی‌های رابطه“ متمرکز بود، امکان طرح عمومی پیدا می‌کرد. مباحث پساتبیین به طور عمده مشتمل بر محورهای زیر بود:

¨ واکاوی مدل‌ها و الگوهای رابطه با خدا  (موسی، یوسف، یونس، زکریا، مادر موسی، مریم و ...)

¨ چگونگی رابطه با خدا (چگونگی استفاده از داشته‌ها و کارآیی‌های خدا)

  • شفافیت با خدا و طرح موضوع
  • طرح معضل و طرح تحلیل (طرح دیدگاه، انتقاد، وضعیت خود، محدودیت‌های خود)
  • تفکیک مدار
  • توکل و واگذاری
  • عهد و میثاق با خدا و آغاز سیر و حرکت
  • اخذ رهنمون
  • جمع‌بندی
  • توبه و مهندسی مجدد

¨ خروجی‌های رابطه‌ی انسان با خدا

ملاحظه می‌گردد که آنچه در حسینیه‌ی ارشاد و به صورت عمومی مطرح گردید، کمتر از نیمی از طرح مورد نظر شهید صابر در مباحث ”باب بگشا“ بود و افسوس که با شهادت این معلم آزاده، مباحث به سرانجام خود نرسید. تنها نقطه‌ی امید، سنتی است که شهید صابر مانند شماری از بزرگان فکری جریان ملی ـ مذهبی به آن اعتقاد داشت و عمل می‌کرد: ارائه‌ی اولیه اما کامل مباحث در یک جمع محدود، صیقل خوردن و تنقیح مباحث و سپس ارائه‌ی عمومی برای تمام مخاطبان.

 

۳. مباحث ”باب بگشا“ : طرح ناتمام، روش جامع

هرچند طرح عمومی مباحث ”باب بگشا“ ناتمام باقی ماند، اما این مجموعه نشست‌ها علاوه بر محتوای پژوهشگرانه و نظری قابل اعتنا، ارزشمند و کم‌نظیر، به لحاظ روشمندی و ارائه‌ی الگوی کار فکری مشترک نیز واجد اهمیت و تازگی بود.

”باب بگشا“ اتکای روشن بر قرآن به عنوان منبع بینش و روش داشت و تمامی مباحث آن درتنیده با آیات قرآن بود؛ اما برگیری آیات و به تعبیر شهید صابر ”نشانه‌ها“ از قرآن، نه صرفا با اتکا به ذوق و سلیقه‌ی فردی سخنران (شهید صابر) بلکه تابع روشی بود که چند مرتبه توسط ایشان در میانه‌ی مباحث ”باب بگشا“ برای استفاده و به‌کارگیری حاضران توضیح داده شد:

روش مواجهه با متن مکتوب:

  • ¨  تدقیق
  • ¨ انتخاب نشانه و گزاره
  • ¨ میدان موضوعی نشانه و گزاره
  • ¨ شان انتشار
  • ¨ بارگیری از واژه
  • ¨ تحلیل + بهره از منابع کمک‌متن
  • ¨ کنه دریافت

این روش پژوهش در قرآن، تا اندازه‌ای شبیه تفسیر موضوعی قرآن است که به جای آنکه به تفسیر ترتیبی آیات بپردازد، به تناسب موضوع، تمام آیات مربوط به موضوع را گردآورده و مورد بازبینی و تفسیر قرار می‌دهد. اما در مقایسه با تفسیر موضوعی، روشی خلاقانه‌تر و پویاتر است و امکان بهتری برای فرارفتن از صورت و رسیدن به محتوا را می‌دهد. اگر بخواهیم به زبان ساده روش شهید صابر در برگیری آیات متناسب با بحث از قرآن در مباحث ”باب بگشا“ را توضیح دهیم، این روش مشتمل بر مراحل زیر است:

  • ¨ دقت و تامل پیرامون موضوع مورد بررسی، اندیشیدن پیرامون جوانب و وجوه گوناگون آن.
  • ¨ انتخاب کلیدواژه‌هایی مرتبط با جنبه‌ها و وجوه گوناگون مساله‌ی مورد بررسی برای ورود به قرآن و یافتن مجموعه آیات حاوی و مرتبط با آن کلیدواژه‌ها.
  • ¨ بررسی آیات قبل و بعد هر آیه‌/مجموعه آیات گزینش‌شده و مشخص کردن جایگاه آن آیه‌/آیات خاص در میان آیات هم‌پیوند.
  • ¨ توجه به‌شان نزول آیه و زمینه‌های اجتماعی و تاریخی‌ای که آیه‌ی خاص در آن نازل شده است.
  • ¨ دقت ورزیدن بر مفاهیم و تعابیر کلیدی آیه و شناخت واژگان سازنده‌ی پیام با اتکای به منابع لغت و ادبیات عربی.
  • ¨ تحلیل معنایی آیه و کمک گرفتن از منابعی نظیر نهج‌البلاغه، صحیفه و ادعیه‌ی معتبر برای رسیدن به درک روشنی از پیام آیه.
  • تعمق و تامل و صورت‌بندی نهایی از تحلیل و دریافت معنایی مذکور.

اما در وجه روشی، نکته‌ی آموزنده‌ی دیگر مباحث ”باب بگشا“ نحوه‌ی ارائه‌ی مباحث بود که پیش‌تر نیز بدان اشارت رفت؛ شهید صابر نیمی از جلسه را به ارائه‌ی دستاوردهای مشارکت‌کنندگان در نشست‌ها اختصاص داده بود. این کار، هم تدبیری برای به اشتراک گذاشتن ایده‌ها و یافته‌ها بود و سبب می‌شد مباحث ”باب بگشا“ از مونولوگ و سخنرانی یک‌طرفه به دیالوگ و نوعی فعالیت جمعی مشترک بدل شود؛ و هم از سوی دیگر متاثر از وجه منش شهید صابر بود که فروتنی و پایین آوردن خود در سطح سایر حاضران در نشست‌ها و عدم ارتفاع‌گیری شخصیت‌های برجسته را مدنظر داشت.

 

۴. مباحث ”باب بگشا“ چه گرهی از مشکلات امروز ما باز می‌کند؟

سوال مهمی که باید در پایان به آن پرداخت این است که ”باب بگشا“ پاسخگوی چه مساله‌ای از مسائل امروز ماست؟ آنچه مسلم است، ”باب بگشا“ نظیر بسیاری از پژوهش‌ها و تاملات قرآنی رایج، یک کنجکاوی نظری یا تامل‌ورزی ذهنی پیرامون قرآن نبود، بلکه نوعی رویکرد به قرآن برای پاسخ به مسائل بود. از طرف دیگر، فراتر از رویکرد پژوهشگرانه به قرآن و تلاش برای قرار دادن کتاب آخر در جایگاه راهنمای عمل، ”باب بگشا“ موضوع ”توحید اجتماعی“ را مدنظر داشت که عام‌تر از رویکرد به قرآن است. قرآن مخلوق خدا و در واقع محصولی عالی از رابطه‌ی انسان با خدا در یک دوره‌ی بیست و سه ساله است؛ اما رابطه‌ی انسان با خدا، پس از آن ۲۳ سال، نه منقطع شده و نه تعطیل خواهد شد. ”با بگشا“ به احیا و تقویت این رابطه می‌اندیشید و در این راستا، ”کتاب آخر“ (تعبیری که شهید صابر در مورد ”قرآن“ به کار می‌برد) منبع اصلی کار و حاوی بینش و روش برای نیل به هدفی عام‌تر بود و این هدف عام‌تر همان زیرتیتر مباحث ”باب بگشا“ بود: رابطه‌ی مستمر، همه‌گاهی، استراتژیک و صاف‌دلانه با خدا. بنابراین، گرچه از یک وجه، ”باب بگشا“ نوعی رویکرد سوال‌مندانه و پژوهشگرانه به قرآن به عنوان عالی‌ترین محصول رابطه‌ی انسان با خدا بود، اما از وجه دیگر، کندوکاوی عام‌تر، پیرامون توحید با رویکرد اجتماعی ـ راهبردی (نه کلامی ـ الهیاتی) بود و هدفی عینی و عملی را پی‌ می‌گرفت: وارد کردن ”خدا“ در زندگی روزمره، سیرهای جمعی و عمل اجتماعی. ”خدا“ در اینجا،

نه به مثابه‌ی

      خدای ذهنی

      یک مفهوم

      یک منبع صرفا هویت‌بخش

 و نه به مثابه‌ی

      گرزبدست چهارراه تاریخ

      ابزاری برای حذف صدای مخالف

      نافی مشارکت و نقش‌آفرینی فعال انسان

و نه به مثابه‌ی

      خدای کوچک مدار

      محدود به حوزه‌ی خصوصی

      غیرفعال در عرصه‌ی جامعه

بلکه به مثابه‌ی

  • منبع امکان
  • واجد داشته‌ و کارآیی
  • صاحب نقش فعال در زندگی فرد و جامعه
  • اهل مشارکت و مصاحبت با انسان
  •  و رفیق رهگشاست.

تلقی اول از خدا که مباحث ”باب بگشا“ با آن مرزبندی دارد، تلقی سنتی ـ مدرسی است که همچنان در آموزه‌های سنتی حوزوی غلبه دارد. خدای مدرسی توسط ذهن بشر اثبات می‌شود و پس از اثبات، جای خود را به استنباط اثبات‌کنندگان می‌دهد. دستورات و احکام فقهی خدا که توسط اثبات‌کنندگان، استنباط و صورت‌بندی می‌گردد است که در این تلقی به عنوان روش تقرب به ”او“ و به عنوان یگانه گزینه برای رابطه با خدا معرفی می‌گردد. از منظر رویکرد فقهی و حوزوی، نوع انسان برای اینکه بتواند با خدا ارتباط برقرار کند، کافیست به تکالیف شرعی عمل کند و نماز و ادعیه و توسل را جدی بگیرد. در این رویکرد، خلاقیت و پویایی رابطه‌ی انسان با خدا، کمرنگ می‌شود؛ خدا ثابت، احکام و دستوراتش نیز ثابت و لایتغیر و انسان نیز ملزم به تطبیق خود با این احکام و تکالیف شرعی ثابت است. در چنین رویکردی، ”خدا“ و ”خداپرستی“ دستمایه‌ی هویت‌بخشی و ایجاد نوعی دوگانه‌ی ”باخدا ـ بی‌خدا“ نیز می‌گردد و بنابراین، خدا یک منبع هویت‌بخش نیز هست. نگرش حوزوی سنتی (به ویژه آن نگرش فقهی ـ کلامی خشک که با آموزه‌های عرفانی و دستگاه‌هایی نظیر حکمت متعالیه آمیخته نشده) کمابیش چنین خدایی را پیش روی یک انسان مومن قرار می‌دهد.

تلقی دوم از خدا که مورد نقد جدی‌تر شهید صابر در مباحث ”باب بگشا“ بود، تلقی حاکمیت و قدرت مستقر از خدا بود. در این تلقی، خدا، جبار و منتقم و سرکوب‌گر تصویر می‌گردد؛ خدایی که ”گرزبدست چهارراه تاریخ“ است و جز قلع و قمع اقوام غیرفرمان‌بردار در طی تاریخ و فرو فرستادن عذاب بر سر منکران، کارویژه‌ی تاریخی دیگری ندارد؛ خدایی که با تمسک به آن می‌توان مخالفان و معاندان را با برچسب الحاد و بی‌خدایی، حذف کرد و در نهایت، خدایی که مشارکت فعال انسان در ساخت وساز را برنمی‌تابد و حافظ وضع موجود است. در این تلقی، انسان مدار تغییر، ملحد، بی‌خدا و فریب‌خورده‌ی شیطان ـ دشمن خدا ـ معرفی می‌گردد و کاملا روشن است که مشارکت چنین انسانی برتابیده نمی‌گردد. رابطه‌ی انسان با خدا، به رابطه‌ی انسان با نایب نماینده‌ی خدا بر روی زمین تحویل می‌گردد و خروجی این رابطه، اطاعت بی‌چون و چرا از اوامر نماینده‌ی خداست؛ وقتی جایی برای چون و چرا وجود ندارد، مشارکت انسان با خدا چه معنایی دارد؟ این تلقی از خدا، پیوند وثیقی با همان تلقی اول دارد و در واقع نتیجه‌ی عینی تحقق همان تلقی نخست از خدا، در سازوکار قدرت و حاکمیت است.

تلقی سوم از خدا که مباحث ”باب بگشا“ی شهید صابر درصدد تحول در آن است، تلقی عارفانه و روشنفکری از خداست؛ در این تلقی، خدا در مداری محدود و در حوزه‌ی خصوصی است که با انسان در ارتباط است. عالی‌ترین صنف دین‌ورزی، دین‌ورزی تجربت‌اندیش تلقی می‌گردد که در پی ”تجربه‌ی دینی“ است و البته روشن است که این تجربه صورت اجتماعی به خود نمی‌گیرد؛ بلکه امری است قابل لمس در رابطه‌ی معنوی فرد با خدا. نتیجه‌ی روشن این رویکرد به خدا، غیرفعال شدن ”او“ در حیات جمعی و عمل اجتماعی است. اگر قرار باشد ”تجربه‌ی دینی“ در رابطه‌ی فرد با خدا و در پستوی خانه شکل بگیرد، جز نتایج غیرمستقیم مترتب بر این رابطه، چه وجه بلافصل اجتماعی‌ای از رابطه‌ی انسان با خدا می‌توان متصور بود؟ شهید صابر در مباحث ”باب بگشا“ با این نوع کوچک‌مدار کردن خدا در عرصه‌ی جامعه نیز بر سر مهر نبود و درصدد بود که تلقی‌ای از خدا که ”او“ را به عرصه‌ی زندگی خصوصی خوانده بود را به تلقی دیگری از خدا بدل کند که در آن خدا تنها، منبع امکان بزنگاه و حیطه‌ی فردی نباشد؛ بلکه آموزگار و منبع امکان تمام سیرها و روندهای فردی و جمعی باشد.

شهید صابر در مباحث ”باب بگشا“ در پی صورت‌بندی نوین تلقی‌ای از خدا بود که خدا را به عنوان منبع امکان و داشته و کارآیی در تمامی سیرهای فردی و جمعی معرفی می‌کرد؛ خدایی که اهل تغییر و مشارکت با انسان است و انسان با اتکای به او می‌تواند ساخت‌وساز کند و خود، پیرامون و جامعه‌اش را به پیش ببرد. از منظر شهید صابر، این تلقی از خدا به آنچه از اوصاف و افعال خدا در کتاب آخر (قرآن) و کتاب تاریخ مشاهده می‌کنیم، بسی نزدیک‌تر از تلقی‌های سه‌گانه‌ی فوق است. اگر اتکای یک‌جانبه و تنگ‌نظرانه‌ی تلقی حاکمیتی از خدا، تنها به چند وصف محدود از ”او“ در قرآن نظیر جباریت و منتقم بودن خداست، و اگر تلقی مدرسی ـ حوزوی از خدا، ”او“ را تنها از دریچه‌ی آیات‌الاحکام“ می‌نگرد و اگر تلقی عارفانه ـ روشنفکری از خدا، تنها به تجربه‌‌ی معنوی‌ای می‌نگرد که به پیدایش قرآن انجامیده و آیات متن قرآنی را داخل پرانتز و مسکوت می‌گذارد، خدای ”رفیق رهگشا“ در تمام قرآن موج می‌زند و گستره‌ی وسیعی از نشانه‌های (آیات) قرآن موید این تلقی از خداست که ”او“ اهل مشارکت و همکاری با انسان است؛ اهل برقراری رابطه‌ی مستمر است و انسان را نه به به عنوان غلام حلقه‌به‌گوش اوامر و دستورات، بلکه صاحب کرامت و خلیفه‌ی زمین برای ساخت‌وساز و مشارکت و همکاری با خود می‌داند و معنای عبد بودن برای خدا نیز از همین رابطه‌ی همه‌گاهی و مستمر انسان با خدا برگرفته شده است.۲

اگر نگاهی دوباره به سرفصل مباحث و عناوین شهید صابر در بخش ”تبیین“ و ”پساتبیین“ سلسله‌نشست‌های ”باب بگشا“ بیندازیم، ملاحظه می‌کنیم که صورت‌بندی این تلقی از خدا با اتکا به چه ادبیات، مفاهیم و جهد و تلاش نظری‌ای صورت گرفته است. اوصافی نظیر خدای طراح ـ مهندس، خدای خالق، دید استراتژیک، نگرش روندی ـ سامان مرحله‌ای، دید تاریخی ـ تحلیل تاریخی، خدای صاحب ایده، خدای منبع الهام، خدای منشاء عشق و امید، خدای منبع انرژی، خدای حافظ، خدای هادی (هدایت‌گر)، خدای موید ـ حامی، خدا ملجاء، خدای واگذارنده، خدای منبع امکان، خدای مسئول و خدای آرمان‌دار، جملگی مفاهیمی هستند که شهید صابر با کاربست آنها در پی احیای رابطه‌ی انسان با خدا بود؛ رابطه‌ای که در طی تاریخ وجود داشته و مسیر رشد و تکامل بشر را رقم زده است، اما در جامعه‌ی ایران دیریست که مغفول نهاده شده است. کارکردها و داشته‌های خدا در این فار (تبیین) جهت‌گیری کاملا اجتماعی ـ راهبردی دارد. ”خدا“ صاحب دید استراتژیک تلقی می‌شود؛ یعنی از برخورد خدا با انسان‌ها که در کتاب آخر توصیف شده، می‌توان قواعدی برای طراحی استراتژیک و دید راهبردی، استخراج کرد؛ خدا صاحب ایده تلقی می‌شود به این معنا که می‌توان برای درانداختن طراحی‌های فردی و اجتماعی، از مدل ایده‌پردازی خدا بهره جست؛ خدا در پروژه‌هایی که با انسان‌های مدار تغییر پیش برده، صاحب نگرش روندی و سامان مرحله‌ای می‌باشد و به این اعتبار می‌توان در طراحی روندهای اجتماعی نو، نگرش روندی خدا را وارد کرد و قسّ علی هذا. بنابراین شهید صابر برای درافکندن مباحث ”باب بگشا“ مفاهیم و ادبیاتی به کلی ”دیگر“ به کار بست و این کار در نهایت وفاداری به متن قرآن و روشمندی صورت گرفت نه صرفاً بر اساس ذوق و سلیقه‌‌ی شخصی. مباحث ”باب بگشا“ نشان می‌دهد که خدا به چه اعتباری می‌تواند وارد پروسه‌ها و پروژه‌های فردی و اجتماعی زندگی انسان شود و این وجه تمایز و کاملا کم‌سابقه در محصولات نحله‌ی روشنفکری مذهبی و دینی در دوران معاصر است.

باید تاکید کرد که این رویکرد به خدا، در پروژه‌ی روشنفکری مذهبی بی‌سابقه نبوده است. در سال ۱۳۸۸ شهید صابر برای سخنرانی در مراسم رونمایی از جلد ۱۶ مجموعه آثار مهندس بازرگان دعوت شد. در این جلد از مجموعه آثار مرحوم بازرگان، مقاله‌ای قرار داشت با عنوان ”همکاری خدا و انسان“ (مربوط به سال‌های ۱۳۶۴-۱۳۶۳) که بسیار مورد توجه و علاقه‌ی شهید صابر قرار گرفته بود و بحث خود در مراسم رونمایی را به همین مقاله از مجموعه آثار ۱۶ مهندس بازرگان اختصاص داد. قرآن به مثابه‌ی راهنمای عمل نیز پیشتر در سیر فکری و عملی مجاهدین بنیانگذار که مورد ارجاع و علاقه‌ی شهید صابر بودند، مطرح شده بود؛ ایده‌هایی نظیر بازگشت به قرآن و وارد کردن بینش و روش قرآنی در سیرهای اجتماعی در اندیشه‌ی احیاگران و مصلحانی نظیر سیدجمال و شریعتی دارای سابقه و نقطه‌چین بود. بنابراین کلیت و ماهیت بحث ”باب بگشا“ی شهید صابر که بر دو محور ”خدا در سیر‌های فردی و جمعی“ و ”قرآن به مثابه‌ی منبع بینش و روش“ استوار بود، در نحله‌ی روشنفکری مذهبی، زمینه‌مند و دارای سابقه بوده است. اما صورت‌بندی همه‌جانبه و روشمند شهید صابر از این موضوع و ادبیات و محتوای بحث شهید صابر کاملا نوآورانه و بی‌نظیر است. داشته‌ها و کارکردهایی که صابر برای خدا برشمرده و با اتکای به قرآن و منابع کمک کار مورد مستندسازی قرار می‌دهد، پیشتر جز به شکل پراکنده و موردی در آثار دیگر نواندیشان و روشنفکران مذهبی نیامده است. به علاوه تمرکز بر مساله‌ی رابطه‌ی انسان با خدا و ترسیم چگونگی برقراری و تداوم این رابطه نیز به شکل مستند و همه‌جانبه‌ای که در مباحث ”باب بگشا“ طرح گردیده، مورد اهتمام دیگر متفکران مذهبی ما نبوده است. اگر مباحث ”باب بگشا“ تنها در گشودن مسیر این مباحث در نظام فکری جریان نواندیشی دینی توفیقی حاصل کرده باشد، کامیابی بس بزرگی به شمار می‌رود؛ هرچند که ”باب بگشا“ چیزی بیش از گشودن مسیر بوده و از آن دست مباحثی است که اگر از سوی نسل نو جدی گرفته شود، می‌تواند در فضای فکری ایران سپهری نو بیافریند و برای بنای فکری نواندیشی دینی ”طاق‌ضربی“ بزند. بحث ”باب بگشا“ی شهید صابر پرانتزی گشوده دارد و جای کار در پیرامون و در تداوم آن بسیار هست؛ به علاوه، روش ارائه‌شده از سوی شهید صابر در برداشت از قرآن که در مباحث ”باب بگشا“ سویه‌ی کاملا تحققی و الگودهنده پیدا کرده نیز شایان توجه و قابل کاربست در تمام پروژه‌ها و برداشت‌های قرآنی دیگری است که ”کتاب آخر“ را به عنوان راهنمای زندگی مبنا می‌گیرد.

در پایان باید اظهار امیدواری کرد که این دعای زکریا که ”پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترين وارثانی“۳ در حق دستاورد فکری و جهد و تلاش خالصانه‌ی شهید صابر تحقق یابد و این دستاورد به واسطه‌ی کوشش و برخورد فعال در عرصه‌ی فکری ایران بسط و گسترش یابد.

 

پی‌نوشت:

۱ . ”فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ“ : ”و هنگامى كه بر كشتى سوار مى‏شوند، خدا را پاكدلانه مى‏خوانند، و [لى‏] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى‏ورزند.“ (عنکبوت: ۶۵)؛ ” هُوَ الَّذِى يُسَيرِّكمُ‏ فىِ الْبرِ وَ الْبَحْرِ  حَتىَّ إِذَا كُنتُمْ فىِ الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بهم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُواْ بها جَاءَتها رِيحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهمُ الْمَوْجُ مِن کلِّ مَكاَنٍ وَ ظَنُّواْ أَنهمْ أُحِيطَ بِهمْ  دَعَوُاْ اللَّه مخْلِصِينَ لَه الدِّينَ لئنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَاذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ(۲۲)فَلَمَّا أَنجَئهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فىِ الْأَرْضِ بِغَيرِ الْحَقّ‏“ : او كسى است كه شما را در خشكى و دريا مى‏گرداند، تا وقتى كه در كشتيها باشيد و آنها با بادى خوش، آنان را ببرند و ايشان بدان شاد شوند [بناگاه‏] بادى سخت بر آنها وَزَد و موج از هر طرف بر ايشان تازد و يقين كنند كه در محاصره افتاده‏اند، در آن حال خدا را پاكدلانه مى‏خوانند كه: ”اگر ما را از اين [ورطه‏] برهانى، قطعاً از سپاسگزاران خواهيم شد“. پس چون آنان را رهانيد، ناگهان در زمين بناحقّ سركشى مى‏كنند“ (یونس، ۲۳-۲۲).

۲. ریشه‌ی طبیعی‌ای که در ادبیات عرب در خصوص ”عبد“ و ”عبودیت“ و دیگر مشتقات این واژه ذکر شده، ”طریق المُعَّبد“ به مفهوم مسیر کوبیده‌شده و نرمی است که در اثر گذر مستمر افراد در صحرا شکل می‌گیرد. بر مبنای همین ریشه‌یابی واژگانی، شهید صابر معتقد بود ”عبد“ در قرآن کسی است که اهل طی مسیر نرم و مستمر رابطه با خدا باشد و عبودیت به معنای طی چنین مسیر و حفظ چنین رابطه‌ایست نه له شدن انسان در ذیل سیطره‌ی خدای جبار و نمایندگانش بر روی زمین. این تلقی، با مفهوم ”مذهب“ که برگرفته از تعبیر ابراهیمی ”انّی ذاهب الی ربّی سیهدین“ است نیز تایید می‌شود؛ انسان مذهبی، انسان اهل رفتن و گام زدن در مسیر رابطه‌ی همیشگی با خداست.

۳ . وَ زَكَرِیَّا إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنىِ فَرْدًا وَ أَنتَ خَیرُ الْوَارِثِین‏ (انبیاء:۸۹) 

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد