منبع: وبلاگ مصائب آنا ـ 24 خرداد 1390
صحبت آن است که خاکستر تو، تخم رزم آور دیگر باشد!هدی صابر هم رفت… روزنامه نگار شریف و پایدار دیگری از این دیار که بیش از آنکه روزنامه نگاری کند، محبوس دیوارهای سرد و آدم های بد بود. به سراغ نوشته های صابر که میروم، چیزی از بغض و کینه نمی یابم، او تهی از کینه و لبریز از مهرورزی بود. هدی صابر دل مشغولی تاریخ نیز داشت، بیشتر به تحلیل هایی در زمینه ی تاریخ اقتصادی و اجتماعی دست مییازید و از کلی گویی پرهیز میکرد. اما ذهن ژرف بین و ایجازاندیش او را تاب نیاوردند. هدی صابر جسمی دردکشیده داشت، چرا که دهه ی پایانی عمرش را اغلب در زندان سپری کرد؛ حتی آنگاه که یاران نزدیکش رضا علیجانی و تقی رحمانی او را در تحمل این درد همراهی نمی کردند. اما دردهای واپسین صابر قلب او را از تپش ایستاند تا تن رنجور او در غیابش نیز در پیوندی نمادین با سرنوشت تاریخی این سرزمین بازایستد. هدی صابر رفت، آنگونه که بسیارانی پیش از او رفتند، آنگونه که صمد بهرنگی رفت، و چه معنادار که صابر در ستایشنامه ای پیرامون صمد چنین نقل میکند:
“صحبت از رفتن و رفتن ها نیست
حرف ز ماندن هم نیست
صحبت آن است که خاکستر تو، تخم رزم آور دیگر باشد”
و این چنین بود که هدی صابر نیز از پس صمد و بسیارانی دیگر رفت، اما لابد امیدوار به آنان که مرگ او، بذر آگاهی در وجودشان خواهد کاشت...