متن زیر برگرفته از یکی از درسگفتارهایی است که هدیصابر در ارتباط با فراز مبارزاتی مشروطه در ۲۶ تیرماه ۱۳۸۶، در ذیل سلسله نشستهای «هشت فراز، هزار نیاز» که در حسینیه ارشاد برگزار میشد، ارائه کرده است. در این سلسله نشستها هشت فراز مبارزاتی تاریخ معاصر ایران از جنبش تنباکو تا جنبش اصلاحات در محورهای موضوعی متعدد مورد بررسی قرار میگرفت که به مناسبت سالگرد صدور فرمان مشروطیت، محور دستاوردهای انقلاب مشروطه تقدیم میشود. این متن در شماره ۸۰ نشریه چشم انداز ایران (مرداد ۱۳۹۲) منتشر شده است.
***
دستاوردهای مشروطه را در پنج حوزه مرور میکنیم؛ فکریـایدئولوژیک، استراتژیکـتاریخی، اجتماعی، سیاسی، و تشکیلاتی. همانطور که نمایان است، سمت راست دستاوردهای فکری است و سمت چپ دستاوردهای ایدئولوژیک. تا حد امکان سعی شده دستاوردهای فکری و ایدئولوژیک از هم متمایز باشند.
دستاوردهای فکری |
دستاوردهای ایدئولوژیک |
انباشت ايدهـانديشه شکل بستن کريستال انديشه نو آغاز کتابت در دوران نو و عبور از جامعه شفاهي نشر مباني، فرصت توضيح ژورنال تفکر مفهوم سازيـفرهنگ سازي ادبيات پشت جبهه ادبيات طبقاتي ادبيات کوچهـ برزن تبادل انديشهـايده با جهان بنيه فکري مستحکم تر از فراز قبلي حرکت مبتني بر ايده نخستين |
مذهب؛ همچنان انکيزاننده مواجهه تاريخي مشروطهـمشروعه ادامه برد فتوا ادبيات نفي خرافه فرو فتادن ”ظل اللهي |
دستاوردهای فکری
انباشت ایده و اندیشه: اولین دستاورد این است که اولین دورِ انباشت در ایران شروع میشود. پیش از آن انباشت به این مفهوم که همهی تولید کنندگان در پُر کردن سیلوی تاریخی فعال شوند، مشاهده نشده بود. قبل از جنبش تنباکو سلسله تلاشهای پراکندهی فکری صورت گرفت اما به انباشتی در انبانی منجر نشد. اما در دوران مشروطه سه مرحلهی انباشت صورت گرفت.
شکل بستن کريستال انديشه نو: دستاورد بعدی این بود که بالاخره کریستال اندیشهی نو در ایران شکل بست. قبلاً ردِ پاها و نقطه چینهایی از کار فکری صورت گرفته بود اما میتوان گفت که اولین نقطهی مرکزی کریستال اندیشه نوین در ایران بسنه ما قبل مشروطه میشود.
[پیشتر] با هم مرور کردهایم که قبل از مشروطه و اندکی پیش از آنکه ملکمخان و آخوندف محصولات فکری خود را منتشر کنند و بروز دهند، رگهای از اندیشهی صدرایی یا اندیشهی جو هر و عرض ملاصدرا در ایران با مساعی ملاهادی سبزواری قابل مشاهده بود. آن تفکر،ِ ما قبل از نو بود اما کریستال تفکر نو که با خود مظاهر و عناصری از فکر مدرنیته را که ۱۵۰سالی از عمرش در اروپا می گذشت داشت، اول بار پیش از مشروطه بسته شد.
در کنار انباشتی که شکل گرفت، نقطهی مرکزی کریستالی هم، قبل از مشروطه بسته شد. این نقطهی مرکزی مقداری نشو نما کرد [تا آنجا که] پس از مشروطه می بینیم یک کریستال کامل که میتوان به الماس یا قالب یخ یا نمک تشبیهاش کرد، شکل گرفت. بالاخره نقطهی مرکزی فکر مشروطهخواهی در ایران خود را در قالب کریستال منجمد کرد.
آغاز کتابت در دوران نو و عبور از جامعه شفاهي: وجه بعدی که بسیار هم مهم بود، آغاز کتابت در دوران نو و عبور از جامعه شفاهی است. قبل از مشروطه چون چاپ در ایران تبدیل به یک سنت نشده بود، مکاتبه و نوشتار در ایران تبدیل به یک سنت نشده بود اما از سالهای ما قبل از مشروطه و بخصوص در آستان و درون مشروطه حتی در دوران استبداد صغیر و پس از آن این سنتها در ایران باب شد. یعنی همه کَس نوشت و ثبتکرد و منتشر کرد. پیشتر دیدیم که حد فاصل دههی قبل از مشروطه تا دههی بعد از آن حدود ۸۰ رساله نوشته شد که بیشترشان رسالههای فکری بود. رسالهها نوشته شدند، مکتوبات، کتاب، اعلامیه، روزنامه و... در مجموع دوران کتابت در ایران رقم خورد و جامعهی ایران آرام آرام، از مرحلهی شفاهی عبور کرد. پیش از آن افکار به صورت شفاهی رد و بدل شد. اخبار، اخبارِ شفاهی، قهوهخانهای، کوچه بازارها و راسته میدانها و میدانهای مرکزی شهرو روستا بود. اما از این به بعد ایرانِ ما هم در سلسلهی کتابت عمومی در جهان به سلسلهی مکتوب پیوست.
نشر مبانی و فرصت توضیح: وجه بعدی نشر مبانی و فرصت توضیح پیدا شد. تا قبل از مشروطه کمتر فرصت نشر مبانی درایران شده بود، طلایهداران مبانی خودشان را انتشار دادند و فرصت توضیح پیدا شد که یک وجه شفاهی و یک وجه مکتوب بود.
ژورنال تفکر: دستاورد بعد این بود که یک ژورنالی از اندیشه و فکر در ایران باز شد. اندیشهی لیبرال دموکراسی، اندیشهی سوسیال دموکراسی، اندیشهی مشروطهی مبتنی بر مبانی فلسفه اروپایی، اندیشهی مشروعه و فی مابین آنها تلقیهایی از مشروطهخواهی و تحول طلبیِ عقلی و دلی که شاخص آن سید محمد طباطبایی و مرحوم حاج شیخ هادی نجمآبادی بودند، مجموعاً برگهای ۸-۷ گانهی ژورنال فکری ایران را فراهم کردند. یعنی اگر کسی از بیرون به ایران نگاه می کرد، با توجه به آثار مکتوب و شفاهی ژورنال تفکری را در ایران برای اولبار میتوانست حس کند.
مفهوم سازيـفرهنگ سازي: در دل این اتفاقات(انباشت ایده و اندیشه، شکل بستن کریستال، آغاز کتابت، نشر مبانی و تشکیل آلبوم فکری) طبیعتاً اولین تلاشها برای مفهومسازی و فرهنگسازی در ایران شکل گرفت. مجموعهای از واژگان نو به ادبیات سنتی ایران وارد شد، بخشی ترجمهای و بخشی هم خلق الساعهی ایرانی در دوران مشروطه بود؛ ملت، حقوق، مشروط، جمهور، آحاد، پارلُمنت، حزب و ... . یک لغتمعنیِ جدید فراروی ایرانیان قرار گرفت که اول روشنفکری بود و بعد آرامآرام تا حد امکان تبدیل به یک لغتمعنیِ ساده فهمِ مردمی شد و مفهومسازی و فرهنگسازی صورت گرفت.
ادبيات پشت جبهه: در این زنجیره که تعقیب میکنیم برای اول بار در ایران، ادبیات پشتجبهه نمایان شد. «ادبیات پشتجبهه» اصطلاحی است که در دههی پنجاه باب شد. مبارزهی چریکی که در ایران راه افتاد، بخشی از قلمزنانی که داستان مینوشتند یا رمانهایی نزدیک به واقعِ امر یا کلام آهنگین داشتند و شعر میسرودند و سروده منتشر میکردند، ادبیات پشت جبههی مبارزه مسلحانه در ایران را رقم زدند. مثلا ادبیات دههی ۵۰ شاملو، ادبیات دههی ۴۰ صمد بهرنگی، بخشی از ادبیات موسوی گرمارودی و آقای شفیعی کدکنی و شاعران نو پرداز جدید ادبیات پشتجبهه دههی پنجاه در ایران را تشکیل دادند.
در مشروطه هم ادبیات پشتجبهه برای اولبار در ایران شکل گرفت؛ ادبیاتی که پشتیبان و حامی مبارزهی مشروطهخواهان بود. بخشی از این ادبیات در دوران ناصرالدین شاهی از استعاره استفاده میکرد، هر چه جلوتر آمدیم از استعاره دور شد. ادبیات استعاره متعلق به دوران تنگنا و اختناق است و کمتر توده فهم است. اما به نسبتی که فضا باز شد، ادبیات از استعاره به تمثیل نقل مکان کرد و در دورهی مظفرالدین شاه و دورهی آزادی مشروطه، ادبیات توصیف آمد. ادبیات توصیف آن است که بیپَرده و بیرودربایستی شرایط جامعه را ترسیم میکند و چرکهای اجتماعی از نوک قلم تراوش میکند. این اتفاق افتاد و نهایتا به ادبیات پشتجبهه مشروطه، ادبیات منظرگاهی هم اضافه شد. ادبیات منظرگاهی ادبیاتی است که چشمانداز پرشور ارائه میکند و افقِ رو به آینده میگشاید. شعرای ایران بهویژه فرخی، عارف و ملک الشعرا خیلی متین و مسئولانه از عهدهی این کار برآمدند. لذا این ادبیات پشت جبهه بالنهایه از ادبیات استعاره و ادبیات کنایه در دوران ناصرالدینشاهی به ادبیات علنیِ منظرگاهی در دوران پس از محمد علیشاه سیر کرد.
ادبيات طبقاتي: اولبار در ایران ادبیاتی در حمایت از طبقهی کارگر و طبقهی دهقان دور دستتر ازمشروطه ادبیاتپردازی شد. جامعهی ایران جامعه صنعتی نبود که طبقهی کارگر داشته باشد. تعداد کمی کارگر در صنایع مصرفیِ نو تاسیس مشغول به فعالیت بودند. تعداد عظیم و انبوه و تودهواری از کارگران بودند که برای جستن کار به قفقاز، خوزستان و بادکوبه (صنایع نفت آن زمان بر عکس الان که سرمایه بَراست، کار بَر بود) به صفحات شمالی نقل مکان کردند و ادبیات مشروطه بیشتر معطوف به کارگران مهاجر بود. ادبیات طبقاتی باب شد. مستقل از ادبیات کارگری و دهقانی بحث طبقه و طبقهی پیشرو پیش آمد. پیدا شدن بحث طبقه و طبقهی پیشرو، جایگاه طبقاتی، نقش طبقه در مبارزهی اجتماعی و بعد هم حمایت از پرولتاریای اقلیتِ دوره که کارگران و فرودستان شهری بودند و شعاع پیدا کردن این مبارزهی طبقاتی در روستاها به خصوص تبریز و گیلان، ادبیات طبقاتیِ دوران مشروطه کامل شد. قبل از آن ایران صاحب ادبیات طبقاتی نبود.
ادبيات کوچهـ برزن: وجه دیگر از دستاوردهای فکری، ادبیات کوچه برزن است. زنها و مردها و شاگرد مدرسهها خلق الساعه شعار و شعر میساختند که مجموعه اشعار و شعارهایشان در مجموعه منتشرههایی که دربارهی مشروطه در دسترس قرار دارد، پراکنده است.
تبادل انديشهـايده با جهان: اتفاقی مهم دیگری که افتاد، ایران به طور جدی وارد تبادل اندیشه و ایده با جهان شد. فکرِ لیبرال دموکراسی، فکرِ سوسیال دموکراسی، بحثِ مشروطه، بحثِ جمهوریت و... از آن سوی آبها و مرزها عبور کرد و آرامآرام به ایران رسید و منورالفکران ایرانی چه آنها که در تبعید اروپا و عثمانی بودند و چه آنها که آزاد به اروپا و عثمانی سفر کرده بودند، باب تبادل اندیشه و فکر نسبتا ایرانی را با اندیشه و فکر اروپایی باز کردند.
بنيه فکري مستحکمتر از قبل: بنیهی فکری مشروطه بسیار مستحکمتر از فراز تنباکو بود. تنباکو یک جنبش صنفی بود و خیلی رگ و ریشهی فکری نداشت. قراردادی بسته شده بود و مجموعهی رهبران اعم از تجار و روحانیتِ در صحنه، در پی لغو قرارداد بودند و خیلی وجه تئوریک مطرح نبود، یک تکانهی اجتماعی بود. اما با توجه به مجموعه تکاپوهای فکری، اندیشهای و ایدهپردازانهی قبل از مشروطه، یک بنیه فکری مستحکمتراز قبل شکل گرفت. درست است که این انباشت و بنیهی فکری روزنهها و نتفدهای متعدد خود را داشت اما نسبت ۱۲ سال قبل از آن (جنبش تنباکو) بسیار شکلگرفتهتر، منسجمتر و صاحب یک منطق و وحدت درونی بود.
حرکت مبتني بر ايدهی نخستين: آخرین دستاورد فکری این بود که مشروطه بر یک ایدهی نخستین استوار بود. اینکه این ایدهی نخستین خیلی آموزش داده نشد و قوام زیادی پیدا نکرد را در ناکامیها نظاره خواهیم کرد اما جنبشِ مشروطه خالی از پاراگرافِ اولیه یا ایده اولیهای که حرکت بر آن سوار شود، نبود.
دستاوردهای ایدئولوژیک
مذهب؛ همچنان انکيزاننده: در تنباکو یکی از دستاوردها این بود که مذهب دارای عنصر انگیزاننده بود. این عنصر انگیزاننده در انقلاب مشروطه بیش از قبل حفظ شد و در رَحم مشروطه، جنین مذهبی بسیار سنگینتر از جنبش تنباکو وجود داشت و طیفهای مختلف را [بر میانگیخت]. غیر از معدود روشنفکران عبور کرده از مذهب یا کسانی که مذهب را در حد پوشش و کاور برای جامعه ضروری میدانستند، بقیه عموما با انگیزههای مذهبی و بعد با انگیزههای ملی و عدالتخواهانه به صحنه آمدند.
مواجهه تاريخي مشروطهـمشروعه: میتوان گفت دومین دستاورد، مهمترین دستاورد در حوزهی ایدئویوژیک است؛ باب درگاه و آوردگاه تاریخی مشروطهـمشروعه باز شد. یعنی اتفاقی که در [زیر تیتر] نشر مبانی و فرصت توضیح به آن اشاره کردیم، یکی از مصادیق بارز تاریخیاش اینجا است.
مجموعهی روحانیون مشروطهخواهِ مثلث نجف و مرحوم نائینی، تا حدودی سید محمد طباطبایی (در سطح فرهنگ و نه در سطح ایدئولوژی و ثقفه) و شیخ هادی نجمآبادی (در سطح فرهنگ، جهان بینی و ایدئولوژی، ثقفه) از سوی مشروطهطلبها دستاندرکار این آوردگاه بودند.
مشروعهطلبها هم مجموعهی ادبیاتشان از ابتدای شکلگیری سلطنت قاجار پدیدار شد و در رسالههای کاشف الغطاء و خیرآبادی و... بعدتر در رسالههای موسوی و ادبیات شیخ [فضلالله] خودش را نشان داد.
مجموعاً دو طرف این آوردگاه و کُشتیِ تاریخی هرچه در بضاعت داشتند منتشر کردند؛ هم در حوزه شفاهی و هم مکتوب. این اتفاق مهمی بود که در مشروطه افتاد.
ادامه برد فتوا: وجه بعدی این بود که فتوا مثل تنباکو کماکان برداشت. در تنباکو آن فتوای معروف چون نگین انگشتریِ تنباکو بود، بیشتر در ذهنها حَک میشود اما در مشروطه چون اتفاقات زیاد بود کمتر به آن توجه میشود. دو فتوای کلیدی صادر شد؛ یکی فتوای نجف علیه محمد علیشاه و دیگری فتوی مثلث نجف علیه شیخ فضلالله نوری که بسیار پر بُرد بود.
فتوا و ابلاغیههای مذهبی در آن دوره شعاع بُرد بسیاری داشت و از توده تا محمد علیشاه را در بر می گرفت. محمدعلیشاه به رغم ستمگری و تُرکتازیهای ضد مشروطه، به نوعی تحت تاثیر مثلث نجف بود و روی آن حساب ویژهای باز میکرد و مجبور به تمکین بود. ستارخان تصریح میکند اگر فتاوی نجف نبود ستاری به وجود نمی آمد، این مهم است. از محمد علیشاه و ستارخان و بعضی روشنفکران و مردم در شعاع فتوی پُر بودند.
از این جهت میگوییم فتوا دستاورد است که در جامعهای که ادبیات شفاهی مستقر است ورسانهای موجود نیست، فتوای ضد ظلم بسیار کارا است. فتوای ضد استعمار، ضد استثمار بسیار کارا است از نوع کارایی که در تنباکو دیدیم.
ادبيات نفي خرافه: اتفاق بعدی که دستاورد ایدئولوژیک است این بود که برای اول بار در ایران شاهد انتشار ادبیات نفی خرافه بودیم. بخشی از باب ادبیات نفی خرافه را ملکمخان و بخش بسیار افراطی و بیمحابای آن را آخوندُف باز کرد و بخش مسؤلانه و ایرانیزهی آن را طالبوف مطرح کرد که روی نوسازی و رنسانس در تفقه تاکید می کرد. بالاخره بخشی از خرافههای دست و پاگیر، مورد نقد و تعریض روشنفکران دوره و حتی روحانیون دوره مثل مرحوم کاشانی و حاج شیخ هادی نجم آبادی قرار گرفت. مجموعهی ادبی نفی خرافه هم در گنجینه و بایگانی تاریخی این دوره قرار گرفت.
فرو فتادن "ظل اللهي": وجه ایدئولوژیک مهم فروافتادن تلقی ظلاللهی شاه بود. مردم در دوران مشروطه در زمان ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه و به خصوص دوران ستمگری همراه لُمینیسم محمدعلیشاه آرامآرام، ظل الله بودن شاه از چشم و ذهنشان افتاد و تقدس خود را از دست داد.
دستاوردهای استراتژیکـتاریخی
دستاوردهای استراتژیک و تاریخی در هم مدغم است.
پايان قداست سلطنت: مهمترین وجه آن پایان قداست سلطنت بود، سلطنت دیگر زمینی شد. از وقتی که مشروط و زمینی شد، قداست گذشتهی خودش را از دست داد و عملا تفکر سلطنت «مِن جانب الله» ابطال تاریخی شد. مثل اتفاقی که با تئوری کوپرنیک بر کیهان ارتجاعی بطلمیوس وارد شد و دیدند که زمین ثابت نیست و گردان است، در اینجا هم دیدند که سلطنت ثابت نیست و گردان است. میتواند عوض شود، مشروط شود و از مطلقیت به درآید. بگذریم که در دورهی رضاخان سلطنت به نوعی دیگر قداست پیدا کرد، اما قداست سنتی سلطنت در مشروطه به پایان خودش رسید.
مشروطيت، بديل مطلقيت: دستاورد دوم این بود که مشروطیت بدیل مطلقیت شد.
پس راند استبداد: اگر در تنباکو تلنگری به حاکمیت استبداد و تَرَکی بر دیوار ستُرگ استبداد وارد شد، در اینجا استبداد مجبور شد چندین قدم استراتژیک عقب برود تا حدی که فرمان اولیهی مشروطه را پذیرفت. به فاصلهی یک روز مظفرالدینشاه اصلاح فرمان اولیه را پذیرفت و به فاصلهی دوسه ماه پس از فوت او، محمدعلیشاه مجبور شد که واژهی دولت مشروطه را استفاده کند و بپذیرد که کابینه، تحت نظارت و پاسخگویی پارلمان نوتأسیس است و .... این است که استبداد قدم به قدم، عقب رفت تا نهایتاً استبداد محمدعلیشاهی هم در فیزیک و هم در محتوا سرنگون شد.
غلبه نو بر کهنه: وجه بعدی که پارادایم دوره بود، غلبهی نو بر کهنه بود. مجموعهی نیروهای نوخواه و تحولطلب، بر مجموعهی نیروهای کهنهاندیش غلبه پیدا کردند. درست است که بعداٌ مشروطه شکست خورد و آرمانهایش زیر چکمههای رضاشاه له شد و یک نویِ ارتجاعی بر نوخواهان مشروطه غلبه نهایی پیدا کرد، اما در دوران مشروطه غلبهی نو بر کهنه کاملاً اتفاق افتاد.
زيست بالاستقلال، بديل زيست موکول: وجه بعدی آن است که تودههای ایران حس کردند که از زیست موکول خارج شدند و به زیست بالاستقلال رسیدند. قبلاً رعیتی بودند تحت تملیک ارباب قدرت؛ اَعَم از ارباب قدرت سیاسی که شاهان بودند و ارباب قدرت اقتصادی که خوانینِ نظام ملوک الطوایفی و نظام اقتصادیـاجتماعی ایران بود. در مشروطه حس استقلال به مردم دست داد و با واژههای جدید که در فرهنگ دوره باب شد یک دوپینگ روحیـتاریخی پیدا کردند و حس کردند به لحاظ فردی صاحب کرامت هستند و به لحاظ اجتماعی هم از رعیت به مفهوم هویتی ملت و جمهور نقل مکان کردند.
خود يابي ملي، حس ايراني: طبیعتاً از دل این اتفاق، اتفاق دیگری متبلور شد. جامعهی ایران حس خودیابی ملی و حس ایرانی بودن کرد. پیشتر از «ملت ایران» و «مردم ایران» خبری نبود و ایران بیشتر وجه جغرافیایی داشت ولی اینجا وجه یک موجود زندهی کل را هم پیدا کرد.
ايران؛ جزيي از جهان: در اینجا دیگر ایران جزئی از جهان هم بود. ایران در حد خودش با کاروان ترقی و پیشرفت هم سفر شد و میتوان باب گفت اولین طلایههای جهانیشدن به ایران باز شد. ادبیات ضد استبدادی جهان و نقل مکان آن به ایران صحبت کردیم. مدتی پس از اینکه ویتوریو آلفیری ایتالیایی کتاب تئوریک خود را در نفی استبداد به نام «در جباری» منتشر کرد، به فکر کواکبی در مصر منتقل شد. ترشح این انتقال کتاب «طبایع الاستبداد» یا «سرشتهای دیکتاتوری» شد و در ذهن مرحوم میرزای نائینی ترشح دوباره شد و کتاب «تنزیه الاُمه و تنبیه الملَه» در آمد. پس ایران هم به کاروان [پیشرفت و ترقی] پیوست و هم به زنجیرهی انتقالی ادبیات ضد استبدادی پیوند خورد و هم به مشروطهی جهانی که دولت وملت میثاقی بینشان برقرار است و پارلمنت قوهای است ناظر بر قوه قهریه. این اتفاقها افتاد و ایران که قبلاً جزیرهای در جهان بود، در عمل جزئی از جهان شد.
پيگيري استراتژيک دو مرحلهاي: دستاورد استراتژیک بعدی این بود که مردم ونیروها در دو مرحله پیگیری استراتژیک داشتند؛ مرحلهی اول که در پی تحقق آرمان مشروطه بودند و مرحلهی دوم که در پی باز احیا و نجات مشروطه از تهاجم پلنگآسای محمدعلیشاه و پیرامون او بودند.
استبداد شناسي لمسي [و] استعمار شناسي عيني: دستاورد استراتژیک و تاریخی بعدی برپایی دو کلاس تجربی بود؛ استبداد شناسی لمسی و استعمار شناسی عینی.
پیوند تودهـروشنفکر: یک اتفاق مهم دیگر هم افتاد. اگر در تنباکو پیوند روحانیت و مردم تبدیل به یک پیوند تشکیلاتی شد، در مشروطه برای اولبار بین مردم و روشنفکران پیوند تاریخی برقرار میشود. اولبار در تاریخ است که توده با روشنفکر پیوند میخورد؛ پیوند در فکر، انگاره، تشکیلات و پیشبرد.
نظام نوین آموزشی: اتفاق مهم بعدی این است که ایران صاحب یک نظام نوین آموزشی میشود. از ادبیات عرب و اسلوب آموزش ادبیات عرب و تکنیک تجوید (که در اصطلاح آخوندها جویدن حروف و کلمات است) به یک تجوید ایرانی رسید. نظام آموزشی از تجوید عرب فاصله گرفت و به تجوید الفبای ایرانی و نظام آموزشیای که مرحوم رشدیه پایهگذارش بود، نائل آمد.
دستاوردهای اجتماعی
ميل مشارکت افزونتر از قبل: در تنباکو اولین میل به مشارکت، در جامعهی ایران دیده شد. در تنباکو جامعه اول بار به صحنه آمد و اعلام حضور کرد ولی در این جا میل به مشارکت بسیار جدیتر و پربارتر بود.
حضور طيفهاي متنوعتر و پر تراکمتر از پيش: طیفهای متنوعتر و پرتراکمتری از زمان تنباکو در صحنه حضور پیدا کردند. در بررسی پراکندگی جغرافیایی مشروطه اعلام ظرفیت شهری جدی صورت گرفت. نیروهای اجتماعی شهری آزاد شدند و اعلام ظرفیت کردند؛ در تهران حداکثری بود، در تبریز لبریز شد، در اصفهان به لب رسید، در گیلان از کمر جامعه عبور کرد و در شهرهای کوچک هم گاه تا زانو و گاه تا مچ، ظرفیت شهری اعلام موجودیت کرد.
آرمان دار شدن جامعه ايران: اتفاق مهمی که افتاد این بود که برای اولبار جامعهی ایران آرماندار شد. قبلا حیات موکولی بود اما اینجا حیات مستقل پیدا شد. حیات که عوض شود، پس پیشانی که عوض شود، مترتب بر آن اتفاقات زیادی میافتد و زنجیزهی چراغانی به چشمانداز راه میبرد. ایران صاحب آرمان شد درحالی که در گذشته صاحب آرمان نبود.
تسري ايده در عرصه ملي: در دوران مشروطه ایده بسیار سریع تسری پیدا میکرد. میگویند که طاعون مسریترین بیماری است و بسیار دونده است، همهی دوندههای سرعت را جا میگذارد، در مشروطه هم به همین ترتیب بود. اگر چه ایدهی مشروطهخواهی خیلی عمق پیدا نکرد اما در سطح بسیار [وسیعی] مسری شد و جغرافیای شهری ایران را در بر گرفت.
ظرفيتهاي بيرون از مرکز: اتفاق مهم دیگر به لحاظ اجتماعی این بود که ظرفیتهای بیرون از مرکز آزاد شد؛ تبریز، اصفهان و بعد هم گیلان.
زنان و جلوت نو: اما شاید اتفاق مهمتر مسالهی جَلوَت جدید زنان بود. در تنباکو زنان فرصت پیدا کردند از پستوها بیرون بیاییند، برای اولبار مقابل دربار تجمع کنند، در شعار دادنها مشارکت کنند، در راهپیماییها و تجمعات بخشی از عرصه را به خود اختصاص دهند، قلیان بشکنند و در تحریم تنباکو مشارکت کنند. اینجا اتفاق مهمتری افتاد که یکی در حوزه اندیشه بود و دیگری در عرصه ظهور تشکیلات.
اتفاق مهمی در [عرصهی] اندیشه افتاد، روزنامهها که منتشر شدند جامعهی زنان در حد خودشان ارتباط نزدیک، صریح و مستقیم با جامعهی مطبوعاتی برقرار کردند. خیلی مهم بود که در حد فاصل دههی ۱۲۸۴ تا ۱۳۰۴، سی روزنامهنگار زن با روزنامهها همکاری میکردند که عموما به لحاظ وقتگذاری حرفهای بودند. آرامآرام خبرنویسی و گزارشنویسی یاد گرفتند. اتفاق خیلی مهمی روی داد، در جامعهی ایران که نهادهای آموزشی همه مردانه بودند، مکتب و روضه و حتی مدارس جدید مقدمتا پسرانه بودند. مرحوم رشدیه در ابتدا جرأت نمیکرد مدارس دخترانه راه بیندازد، اشاره شد که تنها مرحوم عدالت روی مدارس دخترانه ایستاد. خیلی مهم است که ۳۰ روزنامهنگار زن خود تربیت بشوند، خودشان به روزنامهها راه پیدا کردند و خودشان آموزش دیدند. اولین روزنامهی زنان ۱۲۸۹ چاپ شد و جالب اینجاست که اولین مکاتبات با روزنامهها را زنان نوشتند. نامهی یک زن قزوینی به حبلالمتین هست که پاراگراف قشنگی دارد: «زنان تظاهرات راه نیانداختند که حقشان پایمال شود. به تاریخ بنگرید و ملکهی بیریتانیا و کلئوپاترا را ببینید». خیلی مهم است که در آن دوره این انگاره در ذهنش شکلگرفته باشد.
در مطبوعات دوره روزنامهای بود به نام الحدید که در ۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸ در تبریز چاپ میشد و بیش از همه به زنان میپرداخت. مسئول روزنامه مرحوم سید حسین عدالت بود که چند وجهه بود؛ دست به جیب بود، بنیانگذار، آستین بالا، روزنامهنگار، انجمن ساز، کار مخفی میکرد، کار علنی میکرد و... . مرحوم عدالت در این سه سال به زنان میپرداخت و از زنان کارگر و خانهدار و روسپی دفاع میکرد. از مردان میخواست که به زنان جامعهی ایران و حتی روسپیها کمک کنند تا از وضع موجود به وضع مطلوب نقل مکان کنند. یک مردانگی ویژهای از دیرباز در تبریزیها بود، الان هم هست و مرحوم عدالت خیلی مردانه با جامعهی زنان برخورد کرد و تحت فشار ویژهای هم بود، میتوان گفت عبور از ادبیات زنِ ضعیفه با مساعی مرحوم عدالت در ایران صورت گرفت. مرحوم عدالت خیلی تلاش کرد که انگارهی زن ضعیفه است پاک شود و به سهم خودش موفق بود. روزنامهی حبلالمتین که سیدجلال کاشانی سردبیرش بود سلسله مقالاتی در باب حقوق و آزادیهای زنان نوشت که اولبار بود در ایران منتشر میشد. نهایتا روزنامهی قانون بود که ملکمخان ستونهایی از آن را به برخورد با مسالهی زنان اختصاص داد.
این در حوزهی مطبوعاتی بود، اما در حوزهی تشکیلاتی هم اتفاقات مهمی افتاد. سه پژوهشگر هستند که به طور نسبی روی مساله زنان در مشروطه کار کردهاند. یکی اسماعیل رائین، دیگری خانم لمپتُن که کار حاشیهای کرده است و دیگری خاطرات شوستر در زمانی که در ایران بود. هرسه متفقالقول هستند که زنان در آستانهی مشروطه و در دوران مشروطه انجمنهای مخفی درست کردند. انجمن نسوان تشکیلات رسمی بود، جمعهها وقت خانه را برای پیشبرد و حل مسالهی زنان، به تجمع اختصاص میدادند. پیگیری بسیار جدیای بود در صدسال پیش، بسیار جدیتر از پیگیریهای امروزین که جنبش زنان بیشتر به شعار و درگیری میگذرد. آن موقع پای کارتَر از زنان امروزی بودند و با همهی محدودیتهایشان جمعهها گرد میآمدند و حل مساله میکردند.
اتفاقات تشکیلاتی جدیای در مشروطه افتاد، یکی از اتفاقات این بود که در دوران تنباکو حرکت زنان تودهوار بود، در حرکت مشروطه زنان آرامآرام صاحب چهره شدند. دو چهره در مشروطه برجسته شدند، یکی دختر مرحوم شیح هادی نجمآبادی که صاحب تریبون و آزادیخواه بود و یکی هم محترم اسکندری بود که ایشان بانی و فعال انجمن نسوان وطنخواه بودند. مهم این بود که خانم اسکندری در مساعی تشکیلاتی و پیشبُرد مسائل زنان، منافع ملی را بر منافع زنان مُرجَح میدانست. یک اتفاق مهم هم در اصفهان افتاد، خانم صدیقه دولتآبادی از ارکان اصلی تشکیل شرکت خواتین اصفهان بودند. این شرکت کارهای قشنگی کرد. یک این که شرط کرده بود خانمهایی که عضو میشوند، دختر را ۹ ساله شوهر ندهند. آن موقع رسم بود و با بلوغ هورمونی فکر میکردند، دختر ۹ ساله میتواند زندگی اداره کند. شرط بعدی عدم استعمال لوازم آرایش بود که اگر هم استفاده میشود ایرانی باشد. وجه بعدی استعمال پارچهی وطنی بود. خیلی مهم بود که جنبش خواتین اصفهان هم مثل خانم محترم اسکندری بیشتر روی منافع و مصالح ملی دست گذاشتند، تا مقدمتاً بر روی مسائل زنان، ضمن اینکه مسائل زنان را هم پیش میبردند.
خانم نجمآبادی یک سخنرانی کرد که زنان روشنفکر مشروطهخواه ایرانی را تجهیز و تهییج کرد. سیصد خانم چادر به سر(آن موقع چادر با روبنده باهم بود) بودند که بخشی مجهز به تپانچه شدند، در دوران قبل از به توپ بستن مجلس یعنی دورانی که حس میشد توپ محمدعلیشاه پُرتَر از مجلس است اینها با یک قرار تشکیلاتی از پیش به مجلس رفتند. وقتی بخشی از نمایندگان آمدند، اینها تپانچه کشیدند و خطاب گفتند اگر ما کمترین حسی کنیم که شما روی شرف و آزادی ملت مقابل استبداد محمدعلیشاه کوتاه میآیید ـتهدید نکردند که شما را میکشیمـ ما فرزندانمان و شوهران و خودمان را میکشیم. خیلی مهم بود که برای اولبار یک تظاهرات مخفیکارانهی تشکیلاتی مسلحانهی زنان در فضای مشروطه [رخ داد].
لذا «زن» در دو حوزهی نشریاتی و تشکیلاتی گامهای بسیار جدیتر از تنباکو را جلو آمد و [زنان] به سهم خودشان جبههای پیدا کردند.
حساستر شدن بر صنف و منافع صنفي: اتفاق بعدی حساستر شدن بر صنف و منافع طبقاتی بود. در تنباکو اصلا جنبش بر اساس منافع صنفی به خطر افتادهی تجار شکلگرفت. اینجا دیگر منافع صنفی جدیتر شد و دیگر فقط تجار نبودند که بر منافع صنفیشان پایبندی و پافشاری میکردند. کلیهی صنوف و پیشهوران بر منافع صنفیشان خودآگاه شدند و سعی کردند که منزلگاه تشکیلاتی پیدا کنند.
حساسشدن بر طبقه: اتفاق بعدی حساسشدن بر طبقه بود. قبلا در جامعهی ایران طبقه مطرح نبود اما اینجا ادبیات طبقاتی و تمایز طبقاتی پیدا شد. وقتی که تجلیات و تمایز طبقاتی پیدا میشود و آگاهی و خودآگاهی بر آن ضمیمه میشود، عنصر طبقه حساستر میشود.
تثبيت برخي جايگاههاي طبقاتي: وجه بعد این است که طبقاتی مثل پیشهوران و اصناف و تجار به موقعیتی برجستهتر و محکمتر از دوران ماقبل مشروطه نائل آمدند.
به سوی مدنیت: وجه مهم بعد از این اتفاقات صنفیـطبقاتی، حرکت جامعهی ایران به سمت مدنیت بود. جامعه رفت که مدنی شود؛ انجمنها درست شدند، قهوهخانهها در مشروطه کاملاً جنبهی مدنی پیدا کردند و محل نشر خبر و روزنامهخوانی و شبنامه پخش کردن، قرار گرفتند. مسجد، بازار، راسته، میدان و... بیش از گذشته مورد استفادهی جامعهی ایرانی قرار گرفتند. خود مشروطه هم با خودش پاتوقهایی مدنی [مثل] کتابخانه و قرائتخانه و نهادهایی از این دست را آورد. جامعه هم از منظر تشکیلاتی و هم از منظر محتوایی به سمت مدنیشدن پیش رفت.
سمت قوانین: وجه بعدی از نظر دستاوردهای اجتماعی سمت مترقی قوانین بود. مجلس اول طیول را بر انداخت، جایگاه صنفی خردهپاها، پیشهوران و کسبهی جزء را مستحکم کرد. در بودجهی اول ریخت و پاشهای طبقه حاکم را به سمت پایان برد.
طیف نوسوادان: در مشروطه با تاسیس مدارس طیف نسبتاً گستردهای از نوسوادانِ محصول آموزش جدید شکل گرفت.
دستاوردهای سیاسی
دستاوردهای سیاسی مشروطه در چهار سطح قابل بررسی است.
سياسيتر شدن جامعه کل: سطح اول، این بود که جامعه سیاسیتر از گذشته، بسیار سیاسیتر از دوران تنباکو، شد. با توجه به این که تجربهی تنباکو را هم حمل میکرد و عنصر مشروطیت هم بسیار مسری بود، جامعه با جدیت و به سرعت سیاسی شد.
افزايش ظرفيت درک سياسي و خروج از سادگی سیاسی: درک سیاسی هم بیشتر از گذشته شد. جامعهی ایران آرامآرام از سادگی دوران تنباکو به در آمد و پیچیدهتر از گذشته شد.
ادامهی سیاسیشدن عنصر صنفی: وجه بعدی این است که اگر در تنباکو استارت و آغازِ سیاسی شدن عنصر صنفی را توسط بازار و تجار شاهد بودیم، در این دوره عنصر صنفی، سیاسیتر از گذشته شد.
دستاوردهای تشکیلاتی
تفکيک قوا: اولین دستاورد تفکیک قوا بود. جامعهی ایران در سطح قدرت، جامعهی تفکیک شدهای نبود. یک قوهی قهریه بود که همهی قدرت را در خودش گنجانده بود، اما وقتی تفکیک قوا صورت گرفت، قوهی مجریه و قضا برای اولبار شکلگرفت.
نونهاد ملي؛ پارلمان: ایران صاحب نو نهاد ملی، پارلمان شد.
نو نهاد اجتماعي: نونهادهای اجتماعی هم بروز و ظهور پیدا کردند؛ حزب، صنف، انجمن و مدرسه.
پديده انجمنهاي ايالتيـولايتي: اما شاید بتوان گفت در سطح مردمی مهمترین اتفاق تشکیلاتی مشروطه، پدیدهی انجمنهای ایالتیـولایتی بود که اولین بستر کار مشارکتی در ایران را فراهم کرد. در طراحی، تصمیمگیری و اجرا مردم مستقل از نیروهای فکری و درجاهایی در پیوند با نیروهای فکری و بخشی از روحانیت کاربلدِ تشکیلاتی، روی صنفاش، زیستاش، محلهاش، شهرش و... وارد شور و مشورت شد. اتفاق خیلی مهمی بود که این انجمنها شکلگرفت و بستری شد، اولبار برای تحقق و تعین مشارکت مردم در ایران.
قبل از این پدیدهی کار جمعی و کشاورزی جمعی در ایران وجود داشت، اما پدیدهی کار جمعی شهری و پیشبُرد امور مردم در محل و منطقه و شهر، تا آن موقع در ایران سابقه نداشت.
آغاز کار توضيحي: نکته مهم دیگر از منظر تشکیلاتی این بود که برای اولبار در ایران شاهد آغاز کارِ توضیحی بودیم. همهی نیروها مجبور به کار توضیح شدند، ولو در سطح حداقلی. استارت مثبتی بود که اولبار روشنفکران و بخشی از روحانیون نواندیش خودشان را ملزم دیدند که به طیفها و طبقات اجتماعیِ بدونه دانشِ دقیقِ روز و کلاسیک، مفاهیم را منتقل کنند، فرهنگسازی کنند و کارتوضیح کنند.
نقش مُروّجان: در ادامهی این دستاوردها نقش مُروّجان در مشروطه موثرتر از تنباکو بود. سه مروّج داشتیم که اگر آنها نبودند، مشروطه به این سرعت مُسری نمیشد. شاخصترین آنها سید جمال واعظ بود توضیحی که روی بانک در ایران از سوی او دادهشد، روشنترین و روانترین توضیح بود تا آنجا که همه زنان الگو و گوشواره و سینهریزهای خود را باز کردند و تقدیم سید جمال کردند تا سرمایهی اولیه بانک در ایران متراکم بشود. ملکالمتکلمین هم بود کلامش نافذتر از سیدجمال بود و مرحوم سقطالاسلام که از عناصر چند وجههی تبریز بود؛ روشنفکر، موسس، مخفیکار و علنی کار، مدرسهساز و آستینبالا و پولجمعکن، طیفدار و نوچهدار و... .
بروز قابليتهاي تشکيلاتي بيرون از مرکز: انجمن ملی تبریز اولین جریان تشکیلاتی دوران مشروطه بود که بسیار پیشرفته بود. قانون میگذراند و تصویب میکرد، کلاس آموزشی میگذاشت، کلاس نظامی میگذاشت...چند وجهی و کاملاً خودگردان بود. تشکیلات ستار و انجمن رشت به همینترتیب، تشکیلات اصفهان که دو برادر، خصوصاً حاجآقا روحالله راهاندازی کرد و تشکیلات خیلی پیشرفتهای بود. قابلیتهایی که بیرون از مرکز بروز پیدا کرد بسیار پیشرفتهتر از قابلیتهای تشکیلاتی مرکز نشینان و پایتخت نشینان بود.
قابليت تشکيلاتی انطباق با شرايط: در سه مرحلهی مشروطه؛ قبل از استبداد، مرحلهی استبداد صغیر و بعد از آن، متناسب با فضای دوران سه مدار تشکیلاتی ایجاد شد؛ تشکیلات مخفیـعلنی قبل از استبداد صغیر، تشکیلات مخفی درون استبداد صغیر و تشکیلات علنی بعد از استبداد صغیر. بانیان هر کدام هم کاملاً از هم جدا بودند. یعنی در هر مرحله یک طیف از نیروهای دستاندرکار بنیانگذاری را بر عهده گرفتند، نه اینکه یک جریان این قابلیت را داشته باشد که در سه مرحله طور به طور شود و ساخت تشکیلاتی را متناسب با مرحله عوض کند. در این مفهوم، هر مرحله ساز و کار تشکیلاتی خاصِ خود را پیدا کرد و سازمانده دوره شدند. بخشی از زنان را هم دیدیم که سازمانده مسائل خودشان شدند.
مردان بحران: اما اتفاق تشکیلاتی دیگر این بود که مردان مدیریت بحران دوره را معرفی کرد. خیلی مهم بود که در مدیریت بحرانِ دورانِ مشروطه، مردان بحران اغلب از توده بودند و کمتر از روشنفکران. در تبریز ستاری پیدا شد که مدیریت بحران کرد و با همهی کمدانشیاش با یک عزم و غیرت تبریزی به عرصه آمد و مساله و بحران حل کرد. در اصفهان حل بحران را حاجآقا روحالله ایفا کرد. اینها شاخصها هستند. مردان بحران، تفاوت ماهوی با مردان غیر از دوران تنگنا دارند؛ تک عنصر هستند، بار ویژهای روی دوششان هست و با آمادگی روحی و روانی میتوانند از فشار ویژهی بحران عبور کنند.