فوتبال ايران - آمريكا : ميدان انفعال يا بهرهگيرى از فرصت؟
على صاحبى*
منبع: ماهنامه ایران فردا، شماره ۴۲، اردیبهشت ۱۳۷۷
در آغاز دهه ۱۹۷۰ در شرايطى كه جنگطلبى جمهوريخواهان حاكم بر ايالات متحده در ويتنام، دولت اين كشور را در انزواى بينالمللى قرار داده و از سويى منازعات سياسى بس سنگين و توانفرساى دهه ۶۰ با شوروى، چين و كوبا، "خروس جنگى"ها را از نفس انداخته بود، فكر "تنشزدايى" هنرى كيسينجر وزير امور خارجه وقت امريكا در دستور كار سياست خارجى دولت "ريچارد نيكسون" قرار گرفت. هنگامى كه چين به عنوان ايستگاه اولِ مسير تنشزدايى و خروج از انزوا درنظر گرفته شد و نام اين كشور به روى نقشه در دايره "سنجاقهاى سبز" قرار گرفت، كاروان "راهگشا" را نه چهرههاى شناخته شده و صاحب عنوان سياسى، كه جوانانى از جامعه ورزش آمريكا تشكيل مىدادند. در سال ۱۹۷۱ در نخستين مرحله از آب كردن يخ روابط ايالات متحده و جمهورى خلق چين، تيم پينگپنگ آمريكا تحت پوشش خبرى پردامنهاى راهى پكن شد. چند ماه پس از رويارويى نمادين پينگپنگ بازان چينى و آمريكايى بر روى ميز سبز به نشانه "آرامش" و با توپ سفيد به علامت "صلح"، ريچارد نيكسون در فرودگاه پكن با مقامات عالى خلق چين دست داد. وقتى در زمستان سال ۱۹۷۲ )فوريه( به دنبال ديدار نيكسون از چين روابط دو كشور از انجماد به درآمد، "چوئن لاى" سفر تيم پينگ پنگ امريكا به پكن را راهگشاى برقرارى مناسبات و مسافرت نيكسون به چين خواند. اندكى بعد از سفر فوريه رييس جمهور، "اتحاديه ورزشى آماتور آمريكا" تيم ملى پينگ پنگ چين را به آمريكا دعوت كرد و پس از آن چينىها در اولين حضورشان در مسابقات جهانى "ناگويا" مدال درو كردند.
اكنون ۲۷ سال پس از آن كه قفل روابط چين و آمريكا با اعزام يك كاروان ورزشى گشوده شد، در شرايط انسداد ۱۸ ساله مناسبات ايران و آمريكا تيمهاى فوتبال دو كشور در گروه ششم رقابتهاى مرحله نهايى جام جهانى ۱۹۹۸ فرانسه همخانه شده و در ۳۱ خردادماه آتى در مقابل يكديگر صف خواهند كشيد. گرچه نه دولت ايالات متحده همچون ۲۷ سال قبل عزمى جدى براى برقرارى مناسبات با ايران بروز مىدهد و سرمايه و انرژى به پاى آن مىريزد، نه ايران بسان چين در عرصه معادلات بينالمللى وزين و ملحوظ مىباشد و نه جمهورى اسلامى به گونه چينىهاى فرصتسنج، با يك چشمانداز و طرح مشخص قادر به بهرهگيرى از امكان و زمان در مسير تحقق منافع ملى است؛
در ابتداى دهه ۷۰ دولت آمريكا براى زدودن تنش و ايجاد روابط متعارف ديپلماتيك با چينىها "اتاق ويژه" تشكيل داد و "از سرنياز" با هدفگذارى مشخص سياست خارجى خود، متمركز و فعال برخورد نمود. اما در طى سالهاى اخير و نيز هماينك، آمريكايىها با محك زدن غيرمستقيم جناحهايى از حاكميت و استفاده از "گاف"ها و ضعفهاى سياست خارجى جمهورى اسلامى، به مسئله برقرارى روابط "تلنگر" زده و طرف مقابل را ارزيابى مىكنند.
چينِ مائو با برخوردارى از يك پنجم جمعيت جهان، بهرهمندى از قدرت اتمى، دارا بودن حق وتو به عنوان يكى از پنج عضو دائمى شوراى امنيت سازمان ملل متحد و اتكا به برخى دستاوردهاى انقلاب اكتبر ۱۹۴۹ همچون حل مسئله نان در اندازه ملى، در مكان و وضعيتى در پهنه جهان سياست واقع بود كه آمريكايىها را گريز و گزيرى از زدودن تنش با آن نبود. حال آنكه ايران كه مىتوانست با بهرهگيرى معقول از ظرفيتهاى تاريخى ۱۳۵۷ در ثقل تحولات منطقه جاى گرفته و در عرصه جهانى نيز صاحب وزنى متناسب شود، بنا به علل عديده عمدتاً داخلى و نيز خارجى، در انزوا و انفراد واقع شده و با چين آن زمان و اين زمان مقايسه پذير نيست.
چينىها با بهرهگيرى از زمينه مساعدِ ناشى از سفر تيم پينگ پنگ آمريكا به پكن و ديدار فوريه ۷۲ نيكسون، به خواستههاى "مرحلهاى" و "استراتژيك" خود دست يافتند:
چشم بادامىها در عرصه ورزش ابتدا به عضويت كميته بينالمللى المپيك و فدراسيونهاى جهانى رشتههاى مختلف درآمده و سپس در نخستين حضور ورزشى درون قارهاى، در بازيهاى آسيايى ۱۳۵۳) ۱۹۷۴) تهران با كسب مدالهاى رنگارنگ در رشتههاى گوناگون و به دست آوردن بيشترين و مرغوبترين مدالها، اقتدارشان را بر ورزش آسيا به رخ همگان كشيدند. هم اينان در مونترال ۱۹۷۶ نيز براى اول بار در آوردگاه المپيك حاضر شدند و به موفقيت نسبى دست يافتند. حال آنكه تا قبل از رويارويى تيمهاى پينگپنگ چين و آمريكا، چينىها در هيچ يك از ميادين قارهاى و فراقارهاى امكان حضور نداشته و ركوردهاى آسيايى و جهانى ورزشكاران چين از رسميت برخوردار نبود.
علاوه بر آن چينىها پس از سفر نيكسون، به عرصههاى فنآورى و تجارت جهانى نيز به طور فعال وارد شده و با حفظ هويت كلى خود و در راستاى تحكيم منافع ملى، از امكانات و فرصتهاى بينالمللى بهره گرفتند.
در شرايطى كه براى چينىها كاملاً روشن بود كه از فردا روزِ رويارويى با تيم پينگ پنگ امريكا و ميزبانى از نيكسون چه مىخواهند، مقامات رسمى جمهورى اسلامى نه براى "نيم قدمِ" پس از "پيام تلويزيونى به مردم امريكا" برنامهاى داشتند، نه در پس دعوت از كشتىگيران امريكا به تهران هدف روشنى را تعقيب كردند و نه براى رويارويى با تيم فوتبال امريكا در فرانسه برنامه سياسى - تبليغاتى خاصى را در دستور كار قرار دادهاند.
اما به رغم آنكه رويارويى امروز فوتباليستهاى ايران و امريكا با مسابقه آن روز پينگپنگ بازان چين و امريكا از مشابهتى جدى و كاركردى همسان برخوردار نيست و با تأكيد براين مهم كه بدون فراهم شدن پيشنيازها و پيش شرطهاى لازم براى بازشدن باب مذاكره به قصد تجديد مناسبات ايران و امريكا، برقرارى روابط ديپلماتيك به زيان منافع ملى ايران بوده و مذاكره در شرايط تشتت و بىثباتى كنونى جز به درافتادن به موضع ضعف و ذلت نمىانجامد، با پذيرش "چند فرض" مىتوان با رويارويى حساس خردادماه درفرانسه، فعال برخوردكرد:
فرض اول: در رخدادهاى پس از اشغال سفارت امريكا در ۱۳ آبان ماه ۱۳۵۸ همواره امريكايىها ابتكار عمل را در دست داشته و در موضع "كنش" بودهاند: قطع خريد نفت از ايران در ۲۲ آبان ماه ۵۸، قطع رابطه سياسى با ايران در ۱۹ فروردين ۵۹، سفر مك فارلين مشاور امنيت ملى رييس جمهور امريكا به تهران در سال ۶۵ و ...
در عرصه ورزش نيز جدا از امتناع جمهورى اسلامى از حضور در رقابتهاى المپيك ۱۹۸۴ لس آنجلس، امريكايىها همواره از اعزام ورزشكاران خود به ايران ممانعت نموده و به دفعات دستاندركاران ورزش كشور را در مقابل عمل انجام شده قرار دادهاند تا آنجا كه ورزشكاران ايرانى در مسابقات مختلف از جمله رقابتهاى كشتى قهرمانى جهان، جام جهانى كشتى، المپيك ۱۹۹۶ آتلانتا و پارالمپيك ۱۹۹۶ آتلانتا شركت نموده اما امريكايىها هربار از حضور در ايران طفره رفته و يا در آخرين لحظات، انصراف خود را از سفر به ايران اعلام كردهاند.
اما امريكايىها در تنها مورد حضور خود در ايران كه در مسابقات كشتى "جام تختى" در بهمن ماه گذشته صورت گرفت، با اعزام پنج كشتىگير "سياهپوست"، به احتزاز در آوردن پرچم ايران از سوى يكى از كشتىگيران، حمل تصوير مسؤولان نظام توسط كشتىگير ديگر و گرم گرفتن ورزشكاران با مردم حاضر در سالن، ابتكار عمل را به طور كامل در دست گرفته و با استقبال تماشاگران و جامعه ورزش ايران مواجه شدند. حال آنكه ميزبان، منفعل عمل نموده و بدون هيچ طرح و برنامهاى، تنها به پخش نشدن سرود امريكا اصرار ورزيد.
جدا از آنكه برخوردهاى فعال و از پيش طراحى شده ورزشكاران امريكايى در جام تختى - كه در فضاى پس از مصاحبه رييس جمهور ايران با شبكه تلويزيونى CNN و توصيه به برقرارى مبادلات فرهنگى صورت گرفت - ، شايان تعمق و دقت است، توجه به زمان اعزام نخستين كاروان ورزشى امريكا از بدو برقرارى روابط ميان دو كشور نيز قابل تعمق مىباشد؛ در نخستين روزهاى فروردين ۱۳۳۰ زمانى كه بيش از چند روزى از تصويب "قانون ملى شدن سراسرى صنعت نفت" نمىگذشت و اولين گام جدى براى كوتاه ساختن دست غارتگران انگليسى از منابع ملى برداشته شده بود، امريكايىها در دورانى كه خود را به عنوان مبشر جهانى صلح و آزادى معرفى مىكردند، همزمان با وارد شدن به مناقشات سياسى فيمابين ايران و انگليس، تيم فوتبال "دانشگاه پنسيلوانيا" را به نشانه تعلق خاطر به ايران و ايرانى و تحكيم مناسبات دو كشور راهى ايران كردند و دانشجويان امريكايى در يازدهم فروردين ماه ۳۰ در ورزشگاه امجديه مقابل تيم منتخب تهران قرار گرفتند.
به طور طبيعى امريكايىها با پس زمينه تاريخى اعزام حساب شده تيم فوتبال دانشگاه پنسيلوانيا در فروردين ۳۰ و در پى روانه ساختن برنامه دار كشتىگيران سياهپوست در بهمن ۷۶، براى رويارويى خرداد ۷۷ نيز بدون طرح و برنامه نخواهند بود.
فرض دوم: امريكايىها بسيار سازمان يافتهتر از ايران در مسابقات جام جهانى ۱۹۹۸ فرانسه حضور خواهند يافت:
از زمانى كه هنرى كيسينجر وزير خارجه دولت نيكسون به عنوان "تماشاگر ويژه" در مسابقات جام جهانى ۱۹۷۴مونيخ حضور يافت و با "ژائو هاوه لانژ" رياست فدراسيون جهانى فوتبال ارتباطى ويژه برقرار كرد، امريكايىها با پى بردن به نقش سياسى پرطرفدارترين ورزش جهان به سازماندهى جديد در اين رشته دست زدند. ابتدا تيم فوتبال "كاسموس نيويورك"، ستارگان فوتبال جهان را به خود جلب نمود، سپس فوتبال به ايالات مختلف امريكا سرايت كرد و آنگاه ليگ حرفهاى منظم فوتبال امريكا به راه افتاد. امريكايىها پس از پىريزىهاى دهه ۷۰، در دهه ۸۰ با استخدام مربيان و مدرسان مجّرب فوتبال جهان به رفع نقايص تكنيكى و تاكتيكى خود دست زدند و از سويى برخى بازيكنان مستعد امريكاى مركزى و جنوبى را جذب و به تابعيت امريكا درآورده و به اين ترتيب تيم ملى خود را تقويت كردند. در انتهاى همين دهه چهرههايى چون كيسينجر با بهرهگيرى از روابط موجود با رييس فيفا، براى ميزبانى جام جهانى ۱۹۹۴ با فدراسيون جهانى فوتبال وارد مذاكره شده و بالاخره با اعمال نفوذ سياسى، ميزبانى پانزدهمين دوره مسابقات جام جهانى فوتبال را نصيب امريكا ساختند. برگزارى قابل قبول بازىها و تداركات و سازماندهى نسبتاً مناسب اين تورنمنت، توان تشكيلاتى فدراسيون فوتبال امريكا را به طور كيفى افزايش داد. توان سازمانى و تجربه تشكيلاتى برگزارى جام جهانى ۱۹۹۴ به طور قطع تأثير خود را در چگونگى و كيفيت حضور امريكايىها در فرانسه ۹۸ آشكار خواهد ساخت، كمااينكه اين تأثير در حضور امريكا در مرحله مقدماتى رقابتهاى جام جهانى فرانسه نيز هويدا بود. اما فوتبال ايران در طول دو دههاى كه امريكايىها به پايهريزىها وتحكيم سازمانى مشغول بودند، با فروپاشى سازمانى مواجه بوده و در دوران طولانى بىثباتى خود، رفت و آمد چهارده رييس فدراسيون را يكى از پى ديگرى نظاره كرده است. در اين دوران نه ليگ منظمى بسان ديگر كشورها برگزار گرديده و نه تيم ملى از سازمان و تداركات قابل اعتمادى برخوردار بوده است. در چهار ماهه پس از توفيق ملبورن و شب به يادماندنى هشتم آذر۷۶ نيز تيم ملى ما به عنوان يكى از سىودو تيم حاضر در جام شانزدهم از پشتوانه تشكيلاتى، تداركاتى و بالاخرهبرنامهريزى حساب شده بهرهاى نداشته و با از كف دادن زمان با گامهايى لرزان به آوردگاه فرانسه نزديك مىشود.
فرض سوم: تيم فوتبال امريكا آمادهتر از تيم فوتبال ايران است:
توپزنهاى امريكايى با اتكا به تجاربميزبانى جام جهانى ۱۹۹۴، حضورى جّدى در رقابتهاى مقدماتى جام شانزدهم، ارائه آمادگى مطلوب در مسابقات اخير جام كشورهاى امريكايى، دارا بودن تقويم زمانى براى مسابقات متعدد تداركاتى و بهرهمندى از مربى كارآمد، در مقايسه با تيم ايران كه نفرات اصلى خود را نشناخته، در كوران ديدارهاى تداركاتى با تيمهاى مطرح قرار نداشته و كادر رهبرىاش تا كنون قابليتهاى ويژهاى از خود بروز نداده و مردانش با آمادگى فيزيكى و روحى - روانى مناسب فاصله دارند، آمادهتربوده و "تيمتراند".
فرض چهارم: "عرق ملى" و "اراده ايرانى" برگ برنده تاريخى فرزندان ايران زمين است:
توپچىهاى ايران بسان قهرمانان ديگر رشتهها همواره در ميادين حساس با عنصر عِرق و اراده، ديگر كاستىها را پوشانده و مسير را صاف كردهاند. رويارويى با عراق و هند در رقابتهاى مقدماتى المپيك توكيو، مصاف با ژاپن در بازيهاى آسيايى ۱۹۶۶ بانكوك، نبرد با اسراييل در مسابقات جام ملتهاى آسيا، ديدار برگشت با استراليا در تهران در مرحله مقدماتى جام جهانى مونيخ، بازى با استراليا در مسير جام جهانى آرژانتين در ملبورن، برخورد با اسكاتلند در آرژانتين ۷۸، مقابله با كره جنوبى در بازيهاى آسيايى پكن و جام ملتهاى آسيا در سال ۱۹۹۶ و بالاخره فتح ملبورن در هشتم آذرماه گذشته جملگى از ميدانهايى بودهاند كه مردان ما باتعصب و جنگندگى حرف آخر را زدهاند. در شرايطى كه "غرور كاذب" پاشنه آشيل امريكايىهاست، عرق و اراده مىتواند پاسخگو بوده و با برتريهاى كلاسيك حريف، مقابله كند.
فرض پنجم: فوتباليستهاى امريكا نماينده "دولت يانكى" و توسعهطلب، مداخلهگر و حادثهجوى امريكا نيستند و فرزندان مردم ايالات متحده محسوب مىشوند، همچنانكه مردان ملى ما نيز فرزندان مردم ايراناند. ميدان خردادماه نيز نه محل كينه توزى و نه تصفيه حساب كه عرصه مصاف شرافتمندانه است. شكست تيم فوتبال ايران از تيم فوتبال امريكا نه يك شكست هويتى است و پيروزى مردان ما نيز پيروزى بر دولت امريكا تلقى نمىشود. گرچه چگونگى و كيفيت حضور در اين ميدان حساس مىتواند سرافكندگى يا سرفرازى ملى را رقم زند و با احساسات و عواطف ملى بازى كند يا نكند.
باعنايت به فروض ياد شده مىتوان با ميدان پيشرو منفعلانه برخورد نكرد و از آن حساب شده بهره گرفت:
باتوجه به آنكه بازى ايران و امريكا از پربينندهترين ديدارهاى فرانسه ۹۸ خواهد بود و بار سياسى خاص خود را خواهد داشت، هر حركت نمادين در اذهان ميلياردها بيننده و در "ويترين خاطره"ها مكان ويژهاى را به خود اختصاص مىدهد. در چنين موقعيتى
به طور جدى مىتوان در ايجاد علاقه بينالمللى نسبت به فرهنگ ايرانى و بخصوص تصحيح ديد مردم جهان و باور مردم امريكا نسبت به فرهنگ مردم ايران اقدام كرد. به كار بستن "ادب ايرانى" و "حريفنوازىِ" برگرفته از "سنت پهلوانى"، از كارآيى قابل توجهى در چهارچوب مورد نظر برخوردار خواهد بود. ضمن آنكه پرهيز از خشونت و ارائه بازى جوانمردانه نيز در كنار حركتهاى نمادين، تأثير مكمل خود را برجاى خواهد گذاشت.
در طول سالهاى اخير همچنانكه بسيارى از مفاهيم و مضامين از روح خود تهى شده و هر مفهوم و روش اصولى جاى خود را به مابهازاى "ناقصالخلقه"اى داده است، "مبارزه اصولى ضد امپرياليستى" نيز به "شكلك درآوردن" و "شاخ و شانه كشيدن"هاى "بىپشتوانه " تبديل شده است. ضمن آنكه در پس همه "فيگورها"، ضعف و امتياز دادن نمايان بوده است. جاى هيچ ترديدى نيست كه ملت ايران با اجحاف، غارت، مداخلهگرى و همچنين حمايتهاى دولت امريكا از ارتجاع سلطنتى در برش تاريخى قبل از بهمن ۵۷ و با توطئهگرى دولتمردان امريكايى در برش پس از آن، مسئلهاى "جدى" و "تاريخى" دارد و باز جاى شبهه نيست كه حقوق و مطالبات ايران از امريكا را نمىتوان به ديده مماشات نگريست و فراتر از آنها محل هيچ شكى نيست كه هرگونه ارتباط با هر دولتى بويژه دولت امريكا با پيشينه ويژه خود مىبايد حاوى و حامل عزت تاريخى ايرانى و مناسباتى برابر و شفاف باشد. اما پرواضح است كه همه اين مضامين تنها با قواعدِ اصولى خاص خويش قابل تحقق است. در اين بزنگاه كه "زمزمههاى آشكار" و "نجواهاى پنهانِ" تجديد روابط بيش از هميشه در فضاى "بيرون" و "درون" پخش است، مجموعه حركتهاى نمادين در ميدان فوتبال ايران و امريكا مىتواند در مسير جداكردن "ملت امريكا" از دولت امريكا بر سر مسئله ايران و چگونگى برخورد با آن توفيق حاصل كند و مردم امريكا را با باورى تازه از فرهنگ ايرانى به عامل فشار مؤثر داخلى به روى دولتمردان امريكايى مبّدل سازد. در اين صورت ابتكار عمل از طرف مقابل نيز گرفته شده و زمينه مساعدترى براى اقدامات "ملى" بعدى در مسير گشايش روابط - كه هموار "مسدود" نخواهد ماند - پديد مىآيد.
در ميدان سبز ۳۱ خرداد مىتوان نسبت به ايرانى علاقه بينالمللى ايجاد كرد، باورهاى مردم آمريكا را نسبت به مردم ايران تصحيح نمود و ميان ملت و دولت امريكا و جناحهاى صهيونيست يا تحت نفوذ صهيونيستها بر سر چگونگى برخورد با ايران شكاف انداخت، حتى اگر نتيجه اين رقابت ورزشى به سود مردان ما رقم نخورد. اگر باورى باشد و جوهرى، درايتى باشد و قلب طپندهاى براى ايران و ايرانى.
* علی صاحبی نام مستعاری است که شهید هدی صابر برای نگاشتن برخی از مقالات خود در نشریهی ایران فردا از آن استفاده کرده است.